فیلوجامعه‌شناسی

فیلوجامعه‌شناسی

خطاب به معاونت فرهنگی وزارتین ”آموزش“ و ”علوم“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    روزنامه ایران که تحت زعامت جناب دکتر سید ضیاء هاشمی، معاون فرهنگی اخیر وزارت «علوم، تحقیقات و فناوری» اداره می‌شود، نوشت: مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و از توزیع مواد مخدر در مقابل دانشگاهی که درس می‌خواند آن هم با کارت ویزیت «فروش انواع مواد مخدر با نازل‌ترین قیمت» خبر داد. با کارت ویزیت...! با کارت ویزیت...! با نازل‌ترین قیمت...! مرد جوان گفت: از مدتی قبل متوجه شدم یک کارت ویزیت خاص بین دانشجویان دست به دست می‌شود. از آنجایی که من دانشجوی نخبه هستم کسی از ماجرای این کارت‌ها به من حرفی نمی‌زد. تا این‌که امروز که به دانشگاه رفتم مرد جوان و شیک‌پوشی به سراغم آمد و کارت ویزیتی به من داد و بدون آن‌که حرفی بزند از من دور شد. به دنبال این تماس، مأموران پلیس وارد عمل شدند و گشت‌های نامحسوس پلیس در اطراف دانشگاه شروع به کار کردند. در گام بعد، کارآگاهان به سراغ دوربین‌های مداربسته دانشگاه رفتند. با بررسی دوربین‌ها، تصویر مرد موتورسواری به دست آمد که کارت‌هایی را بین دانشجویان پخش می‌کرد. با استعلام شماره پلاک موتورسیکلت مشخص شد که چهار روز قبل از مقابل خانه‌ای به سرقت رفته است. با توجه به تصویر به دست آمده از متهم، کارآگاهان به سراغ آلبوم متهمان اداره آگاهی رفته و تصویر مرد مواد فروش در میان متهمان اداره آگاهی شناسایی شد. با شناسایی هویت «هوشنگ»، مأموران کلانتری موفق به دستگیری او شدند. در بازرسی از متهم مقداری هروئین، شیشه و کارت‌های ویزیت برای فروش مواد مخدر کشف شد. پسر جوان که خود را در دام پلیس می‌دید به فروش مواد مخدر در میان دانشجویان اعتراف کرد. قصه پر آب و تاب «هوشنگ» ادامه دارد، ولی...

▬    اما، آن‌چه اهمیت دارد این است که معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دقیقاً چه می‌کند؟ این کشف که شاهکار پلیس بود و مرد جوانی که مسؤولانه به پلیس اطلاع داده بود؛ معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دقیقاً چه می‌کند و کجای این ماجرا نهفته و پنهان است؟ این هم نکته جالبی است که معاون فرهنگی اسبق و معاون فرهنگی فعلی وزارت علوم، هر دو از زعمای دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بوده و هستند، و یکی از مشاوران دانشگاه تهران که در دانشکده‌های مختلف دروس و خدمات مشاوره‌ای ارائه می‌نماید، گواهی می‌دهد که وضع فرهنگی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از سایر دانشکده‌های این دانشگاه بدخیم‌تر است! طوری که مخل پیشبرد صحیح امور درسی شده است و باید برای آن فکری کرد و او به همراهی زعمای این دانشکده امیدی ندارد. مشاور دلسوز نگران است؛ طیف متنوعی از مسائل، کار را به موارد متعدد بستری در بیمارستان روان‌پزشکی تا اقدام به خودکشی رسانده است، و از این بابت باید به انتخاب وزرای متوالی علوم کابینه یازده و دوازده تبریک گفت!

▬    ولی، نکته دیگری هست. برای دوره‌های متوالی وقتی به سراغ رؤسای مختلف دانشکده علوم اجتماعی و از جمله معاونت فعلی فرهنگی وزارت علوم می‌رفتم تا در مورد از دست رفتن دانشجویان پر استعداد در دام‌های عشقی و تخدیری گلایه کنم، پاسخ می‌شنیدم که این دانشکده نیز بخشی از جامعه است. هر چند که این استدلال آنان، در قیاس با سایر دانشکده‌های دانشگاه تهران که وضع و حال بسیار بسیار مرتب‌تری دارند، رنگ می‌بازد، اما، پرده از دشواری‌ای بر می‌دارد که در کلیت نظام تعلیم و تربیت ما وجود دارد. این که، قدری «پرورش» فراموش شده، و به «آموزش» و «علوم» بسنده گردیده است. زمانی، آقای حاجی، مرد سیاسی وزارت «آموزش و ...» عصر اصلاحات، کمر به قتل معاونت پرورشی بست و مفهوم «آموزش و پرورش» را بی‌معنا و یک‌لنگه نمود. پس از احیاء معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۳۸۵، طی دوازده سال، هر هجده ماه، هشت معاون متغیر به این منصب گماشته شده‌اند که نتوانسته‌اند برنامه مستقری را برای پیشبرد پرورش پیش ببرند، و نتیجه این بوده است که این معاونت عملاً احیاء نشده، و به موقعیت قبل از «حذف حاجی» باز نگشته است.
▬    از یک دید وسیع‌تر مثبت، و برای کمک به حل مشکل، باید یادآور شویم که دکترین آموزش و پرورش انقلاب اسلامی، آن طور که توسط مرحوم شهید دکتر باهنر درک می‌شد، چیزی شبیه این افق را ترسیم می‌کرد؛ تعلیم و تربیت، عبارت است از تقویت عوامل و درک و فراگیری واقعیات و آرمان‌های زندگی انسانی، و تحریک نونهالان جامعه به انتقال تدریجی از حیات طبیعی محض به حیات معقول و اجتماعی. وظیفه اساسی تعلیم و تربیت این است که با آگاهی صحیح از عمق وجودی انسان‌های مورد تعلیم و تربیت، هر حقیقت شایسته برای یادگیری و فراگیری، به گونه‌ای القاء شود که انسان متعلم و مورد تربیت، آن را یکی از پدیده‌های ذات خود احساس کند، و از طریق این درک عمیق از گوهر انسانی، اتحاد اجتماعی حاصل شود، و با این اتحاد، همدلی‌ها و ادراک متقابل و نتیجتاً اخلاق اجتماعی نشو و نما پیدا کند.
▬    در چهارچوب این درک کلی، پرش سه گام آموزش و پرورش، بدین ترتیب راه می‌سپارد: در گام اول، با تجربه‌های قدسی و دینی، دانش‌آموز و دانشجو به عمل اخلاقی مقید می‌گردد و فی‌الجمله متقاعد می‌شود که برای یکدیگر تله‌های عشقی و تخدیری نچیند؛ در ادامه، آموزش ادبی و فلسفی، عمق تجربه‌های دینی را به متعلم می‌نمایاند، و به او کمک می‌کند تا حکمت منش اخلاقی را به خوبی درک نماید، و در انتها و گام سوم این روند تربیتی، دانشجو در می‌یابد، حکمت‌هایی در معادنگری دینی نهفته است که هر چند تجربه تاریخی، مکرراً و بیش از استقراء متعارف، مفید بودن آن‌ها را تأیید کرده است، ولی دست خرد به غایت معادنگر آن نمی‌رسد؛ در نتیجه پس از اعتقاد مدلل اولیه به ژرف‌نگری دینی، در نهایت کاربست اجتماعی و علمی، باید دست خرد را به پدر ایمان سپرد.
▬    نتیجتاً، برداشت من این است که تکلیف معاونت پرورشی «وزارت آموزش و ...» و معاونت فرهنگی «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» این است که نهادسازی‌های مؤثری برای پیشبرد این اهداف سازمان دهند. این که در قلمرو دانشگاه ما، در جایی که پزشکان و سیاست‌گذاران آینده این کشور قرار است تربیت شوند، مواد مخدر «با کارت ویزیت» توزیع می‌شود، و به جای تجربه قدسی، تله‌های عشقی و تخدیری پهن می‌شوند، وضعی را رقم می‌زند که هیچ کس حتی جرأت نمی‌کند در مورد آن پرسشی مطرح کند یا خیالی را به مخیله خود راه دهد. با این وضع به ناکجاآباد منفی رهسپاریم، خصوصاً اگر متوجه شویم که در این وانفسای فرهنگی «توزیع مواد مخدر با کارت ویزیت!»، معاونت فرهنگی وزارت علوم، دغدغه پیشبرد موقعیت شغلی و اداری خود را دنبال می‌کنند، و درگیر فرآیند عبور از یک گروه آموزشی به گروه دیگر هستند. کارت ویزیت «فروش انواع مواد مخدر با نازل‌ترین قیمت» در مقابل دانشگاه توزیع می‌شود، و دوستان سرگرم ماجرای اداری و شغلی هستند.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 05 بهمن 1397 ساعت 23:44

به بهانه حاشیه‌های سرمربی؛ ارکان غامض مدیریت امروز

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    موضوع اظهار نظر جنجالی سرمربی تیم ملی فوتبال در امارات، جنجال‌هایی برانگیخت؛ و طبیعتاً بخشی از این توجهات به سمت مدیریت در ورزشی و فوتبال و ماجرای «عکس با شورت ورزشی» و «تخصص مدیریت» و «مدیریت رسانه‌ای تیم ملی» و ... معطوف شد.

▬    زمانی، حدود بیست و چند سال پیش، آن گاه که سخن از گسترش رشته نوظهور مدیریت در کشور بود، فن مدیریت، حیطه‌ای تخصصی معرفی شد که آشنایان به آن، متکفل اداره سازمان‌هایی با زمینه‌های فعالیت مختلف می‌شدند. بنا بر این بود که اگر پزشکی خواهان مدیریت بر یک سازمان بهداشتی و سلامت بود، بیش از فن پزشکی، باید به فن مدیریت بر سازمان مسلط می‌شد. از این قرار، دوره‌های آموزشی مدیریت دولتی گرمی و رونق یافت.

▬    همواره و از زمان ماکس وبر، چنین تخصصی با عنوان «مدیریت» محل مناقشه بوده است، و گویا این مناقشه پایانی ندارد. امروز، ورزشکاران، خواهان مدیریت ورزشی‌ها هستند، و از مدیریت مدیرانی که «عکسی با شورت ورزشی ندارند» آزرده و سرخوده هستند. پزشکان و حقوق‌دانان که از همان ابتدا هم تن به تسلط مدیران به حیطه خود ندادند. اقتصاددانان نیز علم استقلال برداشته‌اند و می‌خواهند بانک مرکزی را از حیطه تسلط مدیران که هیچ، از حیطه مردم‌سالاری خارج سازند، درست مانند پزشکان و مهندسان و وکلا که پیش‌تر، خود را از دایره مردم‌سالاری بیرون کشیدند و انتخابات جداگانه خود را برای اداره نهادهای تابعه ایجاد کردند.
▬    دشوار بتوان گفت، که فن مدیریت بر سازمان‌های پیچیده امروز، فن علی حده‌ای نباشد، و یک پزشک و اقتصاددان و حقوق‌دان و مهندس و... صرفاً به اتکاء سوابق عملی در حیطه تخصصی خود می‌تواند اقتضائات مدیریت سازمانی را مراعات کند؛ بویژه اگر در شرایط فعلی کشور ما، ادمینیستریشن عمومی نیز اراده به جوان‌گرایی داشته باشد. بدین ترتیب، بر صدر سازمان‌های ما جوانانی با تخصصی نسبی در حیطه عملکردی سازمان، و بدون تخصص و حتی تجربه در مدیریت سازمان قرار خواهند گرفت. می‌توان پیش‌بینی کرد که با انبوهی از مسائل مدیریت و سازمانی مواجه خواهیم بود که همگی از درک پایین از مدیریت سازمانی نشأت می‌گیرد.
▬    در مقابل اهمیت تخصص مدیریت سازمان‌های پیچیده امروز، در عین حال، به سختی می‌توان اهمیت دانش حیطه عملیاتی سازمان را هم انکار کرد. این وسط، حیطه سومی را هم نمی‌توان فراموش کرد؛ و آن درخواست مردم و مخاطبان سازمان‌هاست. مدیر امروز علاوه بر آن‌که باید بر سر مصالح تخصصی خود بایستد، در گام دوم، باید سازمان‌های جدید را بشناسد و قواعد عمل آن‌ها را درک کند، و در رکن سوم، باید مردم‌سالار هم باشد و خود را در چهارچوب قواعد خشک حرفه‌ای یا مدیریتی گیر نیندازد. اما رکن چهارمی هم برای یک مدیر کارساز در دنیای سخت امروز وجود دارد؛ این که مدیر باید «خودساخته» نیز باشد. این‌ها چهار شرط یک مدیر مؤثر در شرایط امروز است. شاید در گذشته کسی با یکی از این ویژگی‌ها می‌توانست مفید باشد، یا با وقار به دوران مدیریت خود خاتمه دهد، ولی امروز، بدون این هر چهار پایه، میز مدیریت لغزان و لرزان است، و از قضا، این چهارمی از سه تای اول مهم‌تر است.
▬    مدیریت، یک موهبت ذاتی نیست؛ مدیر، باید خودساخته باشد. برخی افراد ویژگی‌های خاصی دارند، مانند این که خوب سخنرانی می‌کنند، شوخ‌طبع و خوش‌مشرب هستند، و یا موجه به نظر می‌رسند. این‌ها به مدیر کمک می‌کند، ولی آن چیزی نیست که برای مدیریت امروز کافی باشد. بررسی‌هایی که در مورد مدیران شرکت‌های بزرگ امروز صورت گرفته است نشان می‌دهد که 70 درصد خصال آن‌ها نمی‌توانسته به صورت ارثی به آن‌ها رسیده باشد، و باید در طول زمان و از طریق ممارست به دست آمده باشد. پس، این ایده که مدیران در جامعه امروز می‌توانند مدیر متولد شوند، تنها یک افسانه است. در حقیقت، مطالعات نشان می‌دهند که وقتی مدیران چالش‌های بیشتری را تجربه می‌کنند، شرایط کاری ناخوشایند را از سر گذرانده‌اند، سطوح بالای مسؤولیت را به انجام و فرجام رسانده‌اند، نیاز به ارتباطات مؤثر بدون اقتدار رسمی را تجربه کرده‌اند و شبکه گسترده‌ای از این نوع روابط را ایجاد کرده‌اند، و زمانی که مدیران زمان کافی را داشته‌اند تا راجع به این تجارت در یک اشل وسیع و ساختاری تأمل کنند، آن مهارتی که برای مدیریت اکسیر ارزشمندی است به دست می‌آید.
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 29 دی 1397 ساعت 20:19

امید زایمان «ادب» از مادر تاریخ

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    از دیرباز تا هم‌اکنون، تحلیل‌گران اجتماعی پر نفوذی، از ابن‌خلدون تا کندراتیف، معتقد بوده‌اند که «تاریخ تکرار می‌شود». هر چند که احتمالاً رویدادهای طبیعی همچون چرخش مکرر زمین به دور خورشید یا توالی نسل‌ها از پس یکدیگر، الهام‌بخش این تلقی بوده‌اند، ولی، این باور، تنها یک الگوبرداری خام از طبیعت نیست، هر چند که الگوبرداری از طبیعت هم کم چیزی نیست. سخن از منطق عمیق‌تری است؛ این که واحدهای اجتماعی در نسبت با اقتضائات فرهنگی، متحمل دوره‌های متوالی نوباوگی و بلوغ و سالخوردگی و زوال می‌شوند. یک ایده فرهنگی در جامعه محوریت می‌یابد، گسترش و تنوع پیدا می‌کند، سپس، باور به بسندگی و استقرار فرهنگی و اجتماعی، نیروهای عمل کننده اجتماعی را به رخوت می‌کشاند و دیگر ایده فرهنگی محور جامعه بروزرسانی و سرزنده نمی‌شوند؛ در مرحله بعد، مسائل اجتماعی فاقد پاسخ فرهنگی، تلنبار می‌شوند، و مشکلات، هر از گاهی از اکناف جامعه سر بر می‌آورند و به هم گره می‌خورند، و نهایتاً، مسائل در هم گره خورده، به بحران تبدیل می‌شوند. طول این تکرار تاریخ می‌تواند بسته به زنده بودن روحیه جهاد و مجاهده در یک جامعه، طولانی یا کوتاه شود، ولی منطق اصلی رویدادها میان زنده بودن روحیه جهاد و مجاهده و در سوی مقابل، میزان رخوت و سستی فعالان اجتماعی و فرهنگی است. این، منطقی است که نظریه‌پردازان دوری تاریخ را مفتون خود ساخته است.

▬    از سال‌ها قبل، برای من این سؤال مطرح بود که چطور شد که از متن یک فرهنگ لاابالی در دهه ۱۳۴۰، نسلی در دهه ۱۳۵۰ ظهور کرد که بی‌اندازه مؤدب و موقر و ثابت قدم بود. آن‌ها دکمه پیراهن ساده و سپیدشان را تا زیر گلو محکم می‌بستند و آرام و متین و مصمم راه می‌سپردند و سرمشق بچه مدرسه‌ای‌ها جمله «ادب آداب دارد» بود. مسؤولیت‌پذیری و تعهد متقابل آن‌ها به یک ایده انقلابی، نهایتاً به برنامه انقلاب و پیشبرد دفاع مقدس و نهایتاً خیز موفق توسعه و سازندگی انجامید. سپس، از میانه دهه ۱۳۷۰، «جوانان را باور کنیم» به «تکرار» ولنگاری ۱۳۴۰ تبدیل شد، و تولید و تولد فرهنگی به رخوت و سستی گرایید چرا که بدون پایبندی به اصول و آداب‌شناسی دیوار راسخی بنا نمی‌شود. حال و هوا از سرودها و داستان‌ها و مطبوعات و کتاب‌ها و سایر محصولات فرهنگی رخت بر بست، و این مقدمه‌ای شد برای رخوت و رکود اجتماعی و حتی اقتصادی امروز. سؤال این است که چطور می‌تواند تاریخ چرخی بزند و ما دوباره به حال روز مؤدب و توأم با تعهد متقابل و مسؤولیت بازگردیم؟

▬    زمانی، سرود زنده‌یاد حمید سبزواری با صدای روح‌افزای حسام‌الدین سراج، زمزمه‌های این مردم را تسخیر می‌کرد و بیانگر کامل‌عیار روحیه زمان دفاع مقدس بود. بگذارید سروده کامل مرحوم حمید سبزواری را مرور کنیم که بسته کامل شیوه فکر و زندگی مؤدب آن دوره بود: وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم...دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم / از هر كران بانگ رحیل آید به گوشم...بانگ از جرس برخاست وای من خموشم / دریادلان راه سفر در پیش دارند...پا در ركاب راهوار خویش دارند / گاه سفر را چاووشان فریاد كردند...منزل به منزل حال ره را یاد كردند / گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است...چاووش می‌گوید  ما را وقت تنگ است / گاه سفر آمد برادر! گام بردار...چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار / گاه سفر آمد برادر! ره دراز است...پروا مكن بشتاب، همت چاره‌ساز است / گاه سفر شد باره بر دامن برانیم...تا بوسه‌گاه وادی ایمن برانیم / وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر كرد...از هفت وادی در طلب باید گذر كرد / وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند...بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند / وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را...امید بر عزم جلودار است ما را / وادی پر از فرعونیان و قبطیان است...موسی جلودار است و نیل اندر میان است / تكریتیان (صد- دام) در هر گام دارند...راه‌آشنایان، ره به مقصد می‌سپارند / رهتوشه باید كو؟ بیاور كوله‌بارم...امید را رهتوشه بهر راه دارم / رهتوشه باید، پای من هموارپو باش...هفتاد وادی پیش رو گر هست، گو: باش / رهتوشه باید، عزم را در كار بندیم...دل بر خدا آنگه به رفتن باره بندیم / رهتوشه باید، صبر را در دل نشانیم...وادی به وادی باره تا منزل كشانیم / رهتوشه ما را شوق دیدار حرم، بس...رهتوشه باید، مرغوا مشنو ز هر كس / تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر!...بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر! / ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن...تاراج و باج رفته را گردن نهادن / تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم...خفتیم غافل، خانه بر دشمن نهادیم / خفتیم غافل، از معادای حرامی...كردیم سر تسلیم یاسای حرامی / خفتیم غافل، رزم را از یاد بردیم...پس داوری بر محضر بیداد بردیم / خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد...خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد / دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم...دست عمل بشكسته و پای فرس هم / تاراج شد، تاراج، هر كالایمان بود...خاموش شد هر نغمه، كاندر نایمان بود / ما خامش و او هر طرف شور و شغب كرد...تاوان و خورد و خفت و مستی را طلب كرد / سینا و طور و غزه را بلعید با هم...ما، خفته و او در تهاجم قدس را، هم / جولان به جولانی دگر بگرفت از ما...ماندیم ما سرگشته او را قدس و سینا / فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید...تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید / یعنی كلیم آهنگ جان سامری كرد...ای یاوران باید ولی را یاوری كرد / وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم...دل بر پیام دلكش چاووش بندیم / چابكسواران، رهروان، احرام بستند...دل بر طنین این صدای عام بستند / آهنگ رفتن كن كه ما را چاره فرد است...واماندن از این كاروان، درد است، درد است / باید خطر كردن، سفر كردن، رسیدن...ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن / وادی به وادی سینه باید سود بر راه...منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه / گر خاره ور خارا و گر دور است منزل،...حكم جلودار است، بربندیم محمل / ما را گریزی جز كه آهنگ سفر نیست...عزم سفر كن فرصت بوك و مگر نیست / باور مكن افسانه افسونگران را...همراه باید شد در این ره كاروان را / باور مكن امید دیدار حرم نیست...گامی فرا نه تا حرم جز یك قدم نیست / از دشت و دریا در طلب باید گذشتن...بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن / گر صد حرامی، صد خطر، در پیش داریم...حكم جلودار است، سر در پیش داریم / حكم جلودار است، بر هامون بتازید...هامون اگر دریا شود، از خون بتازید / فرض است فرمان بردن از حكم جلودار...گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار / جانان من برخیز و آهنگ سفر كن...گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر كن / جانان من برخیز بر جولان برانیم...زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم / آنجا كه جولانگاه اولاد یهوداست...آنجا كه قربانگاه زعتر، صور ، صیداست / آنجا كه هر سو صد شهید خفته دارد...آنجا كه هر كویش غمی بنهفته دارد / جانان من اندوه لبنان كشت، ما را...بشكست داغ دیر یاسین پشت، ما را / جانان من برخیز باید بر ”جبل” راند...حكم است باید باره تا دشت امل راند / جانان من برخیز و زین بر پارگی نه...زی قدس، زی سینا، قدم یكبارگی نه / باید ز آل سامری كیفر گرفتن...مرحب فكندن، خیبری دیگر گرفتن / باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین...باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین / باید به سر، زی مسجدالاقصی سفر كرد...باید به راه دوست، ترك جان و سر كرد / جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش...آنك امام ما علم بگرفته بر دوش / تكبیر زن، لبیك گو، بنشین به رهوار...مقصد، دیار قدس، همپای جلودار.
▬    و به رغم این مضمون درخشان و تاریخ‌ساز از مرحوم سبزواری، امروز، شماری از جوانان ما چه چیزهایی را لاینقطع به گوش خود سیم‌کشی می‌کنند؟ نیستی‌ حالم خرابه...تو رو با یکی‌ دیگه دیدم...داغون شدم مردم...ولی‌ باز تو رو بخشیدم...نیستی‌ دلشوره دارم...میبینم تو رو تو چشماش...این تقدیر بی‌ رحمه با قلبم...عشق من برو نذار تنهاش...نیستی‌ حال من خرابه...نیستی‌ دستام سرد سرد...چشمام تو رو با اون دید و دلم باور نکرد......
▬    و باز پرسش من این است که منطقاً نسلی که گوش به این ابتذال سپرده است و در سایه شبکه، از محدودیت‌های تربیتی گسیخته است، در کدام نقطه، چرخش فرجام دهه ۱۳۴۰ را تجربه خواهد کرد، و به سمت اصول، مسؤولیت، تعهد متقابل و ادب و سرمشق «ادب آداب دارد» بازخواهد گشت؟ روزی برخواهد گشت. این سر به سنگ خواهد خورد. خفتیم غافل، رزم را از یاد بردیم...پس داوری بر محضر بیداد بردیم / خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد...خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد / دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم...دست عمل بشكسته و پای فرس هم / تاراج شد، تاراج، هر كالایمان بود...خاموش شد هر نغمه، كاندر نایمان بود.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 26 دی 1397 ساعت 16:43

توان اندک رئیس‌جمهور

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: رئیس جمهور در نشستی که اخیراً در «سالن اجلاس سران» داشتند، از «بی‌وفایی»ها سخن گفتند؛ بی‌گمان اغلب فعالان و ناظران سیاسی کشور، این تظلم از بی‌وفایی را «به تقصیر» ارزیابی کردند، و هر یک بخشی یا عمده یا تمام مسؤولیت این تظلم را به تقصیر خود رئیس جمهور نسبت خواهند داد. ولی ما به این موضوع کاری نداریم؛ نکته اصلی ما این است که همان طور که خود رئیس جمهور فرمودند، یک دشواری اصلی دولت ایشان، اگر نگوییم «بحران»، «مشکل اقتدار رئیس جمهور» است. از رئیس جمهور، نه تنها توقع هماهنگی در درون قوه مجریه، بلکه انتظار هماهنگی میان قوا می‌رود؛ حال، شاهدیم که رئیس جمهور، از برقراری هماهنگی در درون قوه مجریه ناتوان هستند، و خسارت این وضع، تنها به کارگزاران و اصلاح‌طلبانی که بلاشرط از ایشان حمایت کردند تا برای دومین بار به قدرت برسند وارد نمی‌شود، بلکه کل کشور آسیب می‌بیند. از سال ۱۳۹۲، دولتی داریم که از توش و توان اندکی برای انجام تکالیف ریاست جمهوری برخوردار است. از عدم کفایت سخن نمی‌گویم؛ می‌گویم، از توش و توان اندکی برای اعمال ریاست جمهوری برخوردار است.

▬    ریشه‌یابی قضیه: در حالی که عنوان «ریاست جمهور» به یک فرد اشاره می‌کند، اصطلاح «ریاست جمهوری» به یک فرایند تعاملی از تأثیر اجتماعی و سیاسی اشاره دارد. این، نکته‌ای است که در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و ۹۶ مغفول ماند. می‌توان به هر ترتیبی به ریاست جمهوری رسید؛ مثلاً با ایراد اتهام «خزانه خالی» یا «نرده در پیاده‌رو»! ولی با این کیفیت رأی نمی‌توان «ریاست جمهوری» کرد؛ چرا که دفاع از این فرآیند، دیگر از دست هواداران نیز بر نمی‌آید، و هواداران دیروز، یک به یک، از قطار ماجرا پیاده می‌شوند و ضمه خود را بری می‌کنند.

▬    از این منظر، «فرآیند ریاست جمهوری» شامل یک شبکه تعاملی گسترده است، که با اعتبار و اقتدار متقابل شناخته می‌شود. مردم، باید بتوانند رئیس جمهور را درک کنند، و ایشان هم مردم را به رسمیت بشناسند و درک کنند. بدون چنین فرآیند تعاملی دو جانبه‌ای، شخص می‌تواند «رئیس جمهور» باشد، ولی نمی‌تواند «فرآیند ریاست جمهوری» را به انجام رساند. آن‌چه آقای روحانی بدان احتیاج دارند، برقراری تعامل مؤثر با مردم است. ایشان باید فاصله خود را با مردم کم کنند، و این، چندان با حضور در «سالن اجلاس سران» به دست نمی‌آید. دوستانی که در آن‌جا جمع بودند، بر سر پیکر پدر خود در آمبولانس برای فیلم‌برداری گریه ظاهری ساز کردند و مردم تصویر این تصنع را می‌بینند و به خاطر می‌سپارند. مردم صداقت‌های دولت نهم را نیز به یاد می‌آورند که اهالی «سالن اجلاس سران» هیچ‌گاه دلشان با او صاف نبود و نشد، و نخواهد شد. مردم، هر دو را به خاطر دارند و هنوز هم هر جا مجالی پیش می‌آید، درک این تمایز را به نمایش می‌گذارند.
▬    بنابراین، هر چند «رئیس جمهور» باید بداند که «فرآیند ریاست جمهوری» فراتر از تأکید بر قدرت شخصی یا حزبی و جناحی است. ریاست جمهوری باید بر پایه اعمال رشد و ارتقاء نیروهای عمل کننده اجتماعی ایثارگر که «پای کار» جامعه هستند بنا شود. کسانی که تنها از انقلاب طلبکار هستند و بوده‌اند، به کار نمی‌آیند؛ باید به آن‌هایی اهمیت بدهیم که هر وقت لازم شده است، بر پایه اصول، درگیر شده‌اند و کار را پیش برده‌اند. آن‌هایی که ادعای «ژن خوب» را چه در حرف و چه در عمل دارند، چندان قابل اتکاء نیستند. حال، آن جوان، سادگی کرد و اصطلاح «ژن خوب» را به کار برد و تاریخ ایران نامش به «ژن خوب!» عارف و معروف خواهد شد، ولی واقع آن است که این سخن، پیش از این، عمل دیگران بوده و هست که در «سالن اجلاس سران» جمع شدند.
▬    پایه‌های اصلی توان کشور در نیروهایی است که عن‌قریب، بدون کیک و ساندیس، از امام حسین تا آزادی، و از خیابان انقلاب تا جمهوری اسلامی را پر خواهند کرد؛ آن‌ها که در سالگرد امام، دور حرم را مملو از جمعیت می‌سازند، ولی واقعاً دشوارشان است وارد کاخی شوند که به نام حرم برای او ساخته‌اند. این‌ها، مردمی هستند که رئیس جمهور باید به آن‌ها اتکاء کند. رئیس جمهور باید سنت سفرهای استانی و رفتن به میان مردم را باب کند، و تنها با «برگزیدگان» دیدار نکند. او باید به میان مردم برود و سخن آن‌ها را بشنود. اتکاء به مردم واقعی، کلید اصلی حل «مشکل اقتدار رئیس جمهور» است. توصیه می‌کنیم تا فرصت هست از این کلید استفاده کنند.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 26 دی 1397 ساعت 16:41

احیای سیاست مبتنی بر ”احترام“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: سیاست و مناسبات اجتماعی ما، خصوصاً آن‌چه در تبلیغات انتخاباتی چند دوره اخیر گذشته است، به پایه‌های زیست اجتماعی ما آسیب زده‌، تا حدی که برخی را گمان بر این رفته است که آیا دموکراسی با ریخت کنونی به قدر کافی خوب هست؟ آیا در یک موازنه، بیشتر مایه رشد و نمو بوده است، یا موجب سرخوردگی و افسردگی اجتماعی؟ آقای روحانی و دوستان مدام می‌گویند که دوران انتخابات گذشته است، ولی بی‌حرمتی‌ها و بی‌انصافی‌ها، از جنس تهمت «نرده در پیاده‌رو» از ذهن انسان‌ها فراموش شدنی نیست. انسان‌ها خاطره دارند و چه بخواهند و چه نخواهند، فراموش نمی‌کنند. نمی‌توان به مردم بی‌احترامی کرد و توقع داشت که از روز پس انتخابات، با مهربانی و مؤثر، در روندهای سیاسی مشارکت داشته باشند. دل، همراهی نمی‌کند. رفتار فارغ از «احترام» به همدلی و همسازی آسیب می‌زند. قطعاً، این، یکی از دلایل رکود و افسردگی در فضای سیاسی وطن ماست؛ دموکراسی کثرت‌گرا بیش از حد خشن است و این‌طور که از خرداد هفتاد و شش به بعد متداول شده، با فطرت انسانی سازگاری ندارد.

▬    مطلب اول: یک دیدگاه پر نفوذ در جامعه‌شناسی امروز، «هسته بنیادین جامعه» را بیش از هر چیز دیگر، «احترام» (recognition) می‌داند. از این دیدگاه، تا «احترام» پدیدار نشود، «عشق» و «خانواده» و «توحید» و «پرستش» و «عدالت» و «پراکسیس» و هر چیز دیگری که تاکنون هسته بنیادین زیست اجتماعی تلقی شده است، مجال وقوع نمی‌یابد.

▬    مطلب دوم: یک دلالت ضمنی چنین برداشتی از زیربنای جامعه آن است که اگر به هر دلیل، قدر مطلق «احترام» در یک جامعه کم شود، اگر «احترام» نگذاشتن به عادت معهود افراد جامعه تبدیل شود، پایه‌های جامعه به سستی می‌رود. در یک قاعده کلی، و ضمن اجتناب از محافظه‌کاری، بدون توجه چندان به این که به چه چیزی احترام گذاشته می‌شود، اگر عزل احترام از چیزهایی منجر به احترام به چیزهای دیگر نشود، و اگر «قدر مطلق» احترام کاهش یابد، آن‌گاه پایه‌های زندگی اجتماعی به لرزش در می‌آید. اگر رفته رفته احترام گذاشتن لوس‌بازی و محافظه‌کاری لقب بگیرد، و بی‌احترامی به غلط عنوان مکرم «صراحت» به خود بگیرد، آن‌گاه پایه‌های جامعه سست و شل می‌شود. در مقاطع گوناگون تاریخ، اموری مانند دانشمندان، زحمت‌کشان، فداکاران، موطن، تاریخ ملت، سنت‌ها، پیشتازی و تاریخ‌سازی، شرافت، عدالت، آزادی، اخلاق، انسانیت، کهنه‌سربازان، شهیدان، حق، کمال، خداوند، توحید، نقاط تمرکز احترام بشر بوده‌اند. تاریخ انسان‌ها با این احترام‌ها از تاریخ گربه‌ها متمایز شده، و با این احترام‌ها، همکاری‌ها و استمرارها و انباشت‌های تاریخی میسر گردیده است. حال اگر این احترام‌ها، یک به یک آسیب ببینند و ولنگاری و بی‌عاری جای ادب و احترام را بگیرد، آن‌گاه است که در ادامه مسیر زیست اجتماعی ممتاز انسانی بر روی کره زمین کندی و وقفه پدید می‌آید و شاید گربه‌ها بر ما پیشی بگیرند!
▬    مطلب سوم: رگ و ریشه «احترام»، در باور به «معنا» است. جامعه‌ای که «احترام» می‌گذارد، نمی‌تواند به عینیت‌ها بسنده کند و اهالی آن باید عقل‌شان بیش از چشم‌شان باشد. عینیت‌ها احترام بر نمی‌انگیزند؛ بلکه معنای اشیاء است که موجب احترام می‌شود. سطحی از فکر و مدنیت معنوی برای آن که جامعه انسانی همچنان وجود داشته باشد، لازم است. اگر ملاک‌های جامعه به امور عینی تقلیل یابد، در موج اول، این «احترام»ها هستند که قربانی می‌شوند، و سپس چیزهای دیگر، عشق و خانواده و عدالت و آزادی و انسانیت و سنت‌ها و دولت و ... از بین خواهند رفت.
▬    مطلب چهارم: «احترام» و «معنا» موجب شکل‌گیری چیزی به نام «اخلاق» می‌شوند. «اخلاق» طرحی از کمال بالقوه و معنایی از انسان را نشان می‌دهد، و در انسان‌ها انگیزه ایجاد می‌کند تا به حرکت در آیند و برای تحقق این کمال وقت و نیرو صرف کنند. از این گذشته، پایبندی به «اخلاق» جلوی ارضای بلافصل غرایز را می‌گیرد، و بدین ترتیب کمک می‌کند تا انسان‌ها به نحو قابل تحملی در کنار هم روزگار بگذرانند. «اخلاق» موجب «اعتماد» متقابل افراد به یکدیگر است و با واسطه امنیت وجودی، زمینه را برای همزیستی انسان‌ها فراهم می‌کند. بدون «اخلاق»، زندگی انسان‌ها در کنار یکدیگر، تنها به شیوه‌ای گرگ‌آلود میسر خواهد بود، و این شیوه گرگ‌آلود، درک اصلی پایه‌گذار مدرن دموکراسی، تامس هابز، از جامعه انسانی بوده است. حالا معلوم می‌شود که دموکراسی محض، چرا تا این حد با فطرت انسانی در تصادم است.
▬    مطلب آخر: «تعهد» به حل مسائل مشترک و تعامل نزدیک میان شهروندان، فکر اصلی است که امر سیاسی واقعاً انسانی را می‌سازد. حیوانات نیز چیزی شبیه امر سیاسی از جنس قدرت و زور دارند، ولی آنچه خصلت انسانی نهاد سیاست را می‌سازد، «تعهد» است. «تعهد» مستلزم اهتمام به «معنا» و «احترام» است، و بدون آن‌ها تحقق نمی‌یابد. نتیجه آن که بدون «معنویت» و «احترام»، سیاست انسانی به سمت اعمال زور به سبک حیوانات منحرف خواهد شد، یا به خمودی و رکود منتهی می‌گردد.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 17 دی 1397 ساعت 08:38

صفحه 78 از 849

a_a_