فیلوجامعه‌شناسی

فیلوجامعه‌شناسی

برای پخته‌ترین تصمیم جهان...

فرستادن به ایمیل چاپ

حادامه مطلب...امد دهخدا


← توش و توان ”ذهن باایمان“ که به ”الگو“ نظر می‌کند، بار دیگر، ”ذهن ماشینی“ را مبهوت خود کرد؛ وقتی ”ذهن باایمان“ خواست تا ساز و کاری برای نظارت قانونی بر وکلای قانون معرفی شود. تشخیص نافذ او قبل از آن بود که ”ذهن ماشینی“ بفهمد کار از جای دیگری عیب فجیعی پیدا کرده است. ”ذهن ماشینی“ با این دستور مماشات می‌کرد تا تق جهان درآمد؛ تا جنب و جوش یک روزه و عجولانه ”دفاع از خزانه دانشگاه آزاد اسلامی“، شوکی بر ملت وارد کرد.

← دیگر بس است؛ دیگر بس است؛ جوان مسلمان با ”ذهن ماشینی“ نباید باز هم بنشیند تا ”ببیند چه می‌شود...“. این جوان باید ذهن خود را جمع و جور کند.

← مسائل خاص و معیوبی که این روزها می‌بینیم، ”جنبش سبز“، ”جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی“، و این آخری، ”جنبش دفاع از خزانه دانشگاه آزاد اسلامی“، در ظاهر تظاهرات متفاوتی دارند، ولی کسانی که فقط تفاوت‌ها و اختلافات را می‌بینند، از درک رابطۀ آنها و دیدن یکسانی‌هایی که از دور، هیأتی ”آتششانی“ دارند، عاجز می‌مانند. البته، به همان میزان، آنان که فقط یکسانی را می‌بینند، قادر به درک تفاوت‌ها نیستند؛ باز هم موضوع، پختگی و توان دست یافتن به نقطۀ ثقلی بین ملاحظه توأم همسانی و ناهمسانی‌هاست، و فقط ”ذهن باایمان“ با نگاه به ”الگو“ درخواهد یافت که در کدام نقطه می‌تواند بایستد. با بررسی و تحلیل یکسانی‌ها و تفاوت‌ها در رابطه با یکدیگر می‌توان عوامل مسأله‌زا و تسهیل‌کننده را چه از نظر محتوا و چه از نظر نحوۀ تظاهر و بیان توضیح داد.
← وجه مشترک مهم این مسائل معیوب، این است که اذهان ”جوانان مسلمان“ از ”خارج“، تحت نفوذ و سلطه قرار می‌گیرند، اداره و هدایت می‌شوند، و ناگهان پس از یک روز متوجه می‌شوند که چه شیرین کار کرده‌اند! ذهن ”جوان مسلمان نماینده“، در معرض امواج بنیان‌کنی قرار گرفته است که توان اصلی پیش‌رانه آن را قدرت و ثروت می‌سازد، و مقاومت در مقابل آن، بیش از مقدار ”تهذیب“ و ”منطق“ اوست. پس، به بازتابی از شرایطی که قدرت‌های اقتصادی و سیاسی پدید می‌آورند، تقلیل می‌یابد. شرایط دشواری پدید می‌آید که در ”جنبش دفاع از خزانه دانشگاه آزاد اسلامی“ دیدیم.
← اصل ماجرا این است که در چنین شرایطی، منافع و ”آز“ است که راه‌حل‌های واقعی را محو می‌کند و خود را به جای آن، جا می‌زند. در این نوع تولید یکروزه فکر، ثروت و سرمایه جایگاه مهمی را به خود اختصاص می‌دهد و فرهنگ استعماری بر شؤون عمده فکر تسلط می‌یابد. ”ذهن جوان مسلمان“، آلوده می‌شود، و در این آلودگی، خامی وی مقصر است؛ چون نمی‌فهمد که کجا یکسانی را ببیند و کجا تفاوت را. البته منظور از این نکته آن نیست که فکر سالمی از این ذهن خام تراوش نخواهد کرد، بلکه مقصود این است که امواج بنیادافکن تب و تاب‌های مصنوعی، شرایطی را فراهم می‌آورند که این ذهن، در مراحل مختلف فعالیت خود، در معرض خطا قرار می‌گیرد. مسائل فرعی را به جای مسائل اصلی هدف قرار می‌دهد، در ترتیب مقدمات و مقارنات منطقی به نقاط محکمی اتکاء نمی‌کند، یا در نتیجه‌گیری عجله می‌کند. اینها پرتگاه‌هایی است که هر جوان مسلمان را در شرایط امروزی ما مستعد خطاهای فاحش کرده است. قدرت اقتصادی و سیاسی، گرایش به آن دارد که تمام افکار را مسخر خود سازد، و فکر جوان مسلمان در این دنیا نمی‌تواند خود را، بدون احتیاط و وسواس منطقی نظاره در ”الگو“، برکنار دارد. خامی، کار دست او خواهد داد، چنان که در ”جنبش سبز“، ”جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی“، و ”جنبش دفاع از خزانه دانشگاه آزاد اسلامی“ کار دست او داد...؛
← اگر ذهن، به قدر کافی مهذب و مسلح نباشد، بازتاب خام شرایط تاریخی و داده‌های مشخص اقتصادی و سیاسی قدرت، در زمان خود خواهد شد، و این، وضعی است که در احوال مشحون از روزمرگی روشنفکر ایرانی مدام دیده شده است؛ همو که غرق در اداره شعبه‌ای از شعب دانشگاه آزاد اسلامی است، یا فارغ‌التحصیل آن دانشگاه است، یا دانشجوی آن است، یا...، و نمایندگی آن دانشگاه را بر کرسی نمایندگی ملت در اختیار گرفته است. این ذهن خام، در تشخیص مسأله اشتباه می‌کند، در چینش مقدمات و مقارنات کافی برای اخذ نتیجه به خطا می‌رود، و از همه بدتر، چنان عجول است که پاسخش به سؤال سبقت می‌گیرد. او، مدام می‌خواهد وانمود کند که پاسخ هر سؤالی را آماده در آستین خود دارد. یعنی می‌خواهم بگویم که خرابکاری این ذهن خام، لزوماً بدان دلیل نیست که او را خریده‌اند، بلکه یحتمل وقتی فکر می‌کرد که در کار اصلاح امور خلق است، از فرط خامی خرابکاری کرد! در این وانفسا، کارگزار که خوب این نقطه ضعف اذهان را دریافته، می‌داند که کار خود را چگونه پیش ببرد: موج ایجاد می‌کند و اغلب افراد را با خود می‌برد. چنان که در ”جنبش دفاع از خزانه دانشگاه آزاد اسلامی“ چنین کرد.
← ”جوان مسلمان هوشمند“، باید از این اتفاقات عبرت بگیرد، و در این آیینه ببیند که شاخک‌های خود را در چه نقاطی فعال کند و رصدخانه جریان‌های فکری را به راه بیندازد تا بتواند بر فراز جریان‌ها بایستد؛ باشد که در آینده‌ای اینچنین، ”پخته‌ترین تصمیم جهان“ را بگیرد.
← ”جوان مسلمان هوشمند“، عبرت می‌گیرد؛ عبرت می‌گیرد که در جامعه‌ای که تقلا می‌کند تا از وضع استعماری ”کارگزار“ و ”روشنفکر“ درآید، جریان افکار عادی نیست. نکته اول این است که بر خلاف آنچه از جانب بسیاری از نظریه‌پردازان اجتماعی پیش‌بینی می‌شد، بر اثر توسعه سازندگی و اصلاحات، جامعه‌ای مرفه و فکور پدید نیامد و رشد نیافت، بلکه به جای آن، نابرابری، طمع، و ”بزهکاری خونسرد“ برآمد. و این، به آن دلیل بود که سازندگی کارگزار و اصلاحات روشنفکر، ماهیتی استعماری و خودپسند داشت.
← از این گذشته، به علت سلطۀ مشترک استعمار ”کارگزار“ و ”روشنفکر“، در قالب طبقۀ حاکم و حکومت و دولت وابسته به استعمار جهانی و امتزاج و ترکیب منافع آنها در غارت مشترک اقتصادی و سلطۀ سیاسی، در زمینۀ فرهنگی نیز وحدت موضوعی و اصولی میان فرهنگ استعماری و کارشناسان دولتی و مجلسی و حرفه‌ای‌ها و دانشگاهیان پدید آمد. بدین‌سبب، در بررسی امواج فکری جاری در این جامعه که به اقدامات و جنبش‌ها تأثیر می‌گذارند، نه فقط اجزاء و محتوای افکار و مذاکرات اذهان در مجلس، بلکه نحوۀ نفوذ و محتوای فکر استعماری نیز باید مورد بررسی قرار گیرد. بسیاری از اذهان مستعمره، سخت تحت تأثیر فرهنگ ”کارگزار“ و ”روشنفکر“ هستند. پوستۀ ضخیمی از تحریفات و فرهنگ قدرت که بدیهی تصور می‌شوند، ”مذاکرات“ را در بر می‌گیرد و اذهان نامهذب را در خود غرق می‌کند. البته باید اضافه کرد که همه مسائل مربوط به محتوای اجتماعی گفتگوهای راجع به حقیقت را در چنین جامعه‌ای نمی‌توان به انگیزه‌های آلوده به قدرت تقلیل داد، خصوصاً وقتی که ”ذهن با ایمان“ هنرنمایی می‌کند، باید وجود ریشه‌های عمیق یک فرهنگ متکی بر ”الگو“ را به رسمیت شناخت. این، ”روح دنیای بی‌روح“ ماست.
← در جوامعی مثل جامعه ما، مبارزات ضداستعمار جهانی، و نبردهای ضد ستم طبقات کارگزار و روشنفکر، به لحاظ فرهنگی، وحدت موضوعی دارند، ولی تشخیص چنین موضوعی معمولاً دشوار است. هراس از تفاوت‌ها و فاصله‌هاست که این تشخیص دیررس را سبب می‌شود.
← ریشه این هراس، در آن است که افراد باور ندارند که ”کسی“ از ”ما“ می‌تواند در موضوعی، به مسلک ”آنها“ باشد، و طرد او، به معنا قساوت علیه او نباشد. اینکه او می‌تواند در مسلک ”آتشفشان“ رفته باشد، و خواسته و ناخواسته به دفاع از ”خزانه آتشفشان“ برخواسته باشد، ولی می‌شود ضمن طرد فکر او، با او مماشات کرد و پیشانی او را هم بوسید. مشابهتی هست بین سید حسن خمینی و آن نماینده تهرانی که شاید و باید راه را از او در این یک فقره جدا کرد، ولی بر پیشانی او هم بوسه زد و آماده همکاری و همراهی با او در سایر فقرات شد. یحتمل، این همان تصمیمی است که ”ذهن باایمان“ درباره نماینده تهرانی می‌گیرد. نباید به او شعار ”مرگ“ داد.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...

توسعه اخلاقی؟

فرستادن به ایمیل چاپ

حادامه مطلب...امد حاجی‌حیدری


در ”راهبرد یاس“، ش.21، بهار 1389، صص.39-26.

راهبرد ياس: جناب آقاي دكتر حاجي‌حيدري! حضرتعالي چه نظري در مقوله اخلاق و توسعه داريد؟
دكتر حامد حاجي‌حيدري: احتمالاً اين نقدها بر نظرات آقاي دكتر ناظمي ناظر به اين مطلب است كه ضابطه ایشان در تعريف رفتار اخلاقي، كافي نيست؛ توسعه فقط “بالفعل‌سازي نيروهاي بالقوه” نیست. اینکه تعریف کلاسیک حرکت در یونان است، اما توسعه(Development) به معنای حرکت “مطلوب” است؛ یعنی “بالفعل‌سازي نيروهاي بالقوه در جهت مطلوب”.
      بنابراین، در همان تلقی غربی هم، این مفهوم از بدو تأسیسش نمی‌توانست از موضع‌گیری اخلاقی تهی باشد(حتی از یک نوع اخلاق جرمی بنتامی)، گو اینکه ممکن است که آن موضع‌گیری اخلاقی از دیدگاه ما شرقی‌ها یا مسلمین، مبتذل، ساده‌نگر، یا ناقص و نارسا باشد. فلسفه در غرب مدرن، هیچ گاه از یک موضع‌گیری اخلاقی(هر چند غلط) تهی نبوده است. مثلاً ضابطه كانت در مورد اخلاق را در نظر بگیرید؛ كانت معتقد است که كاري اخلاقي است كه با اصل جهانشمولیت1 سازگار باشد. این ضابطه معمولاً با یک ضابطه نزد ادیان شریف ابراهیمی که می‌گویند “آنچه برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران هم مپسند” بسیار نزدیک قلمداد می‌شود(اصل انصاف که یکی از نتایج اصل جهانشمولیت است). چگونه می‌توان گفتمان فلسفی مدرنیت که بسیار مرهون کانت است را از ملاحظات اخلاقی در مورد جامعه و انسان مبرا دانست؟
      در اين نحو مباحثی که این روزها در پی طرح مبحث علوم انسانی اسلامی و بومی مطرح می‌شوند، گفتار در مورد غرب، معمولاً شامل اظهارنظرهای نادقیق و نامستند در مورد غرب می‌شود و کل غرب را به یک چوب می‌رانند. برای جان بخشیدن به علوم اسلامی نیازی به ایجاد یک تصویر غیرواقعی، و زیادی نحیف و پَست از غرب نیست. ادعای حکمت اسلامی در مورد حقیقت، بسیار سترگ‌تر و نیرومندتر از آن است که نیاز باشد تا برای تثبیت آن، به این نحو روش‌ها متشبث شویم. حکمت اسلامی توش و توان آن را دارد که در آغاز هزاره، کل میراث غرب را در عین محترم شمردن، پشت سر بگذارد، و نیازی به این طور صحنه‌آرایی‌های مصنوعی از غرب برای ظفرمند نشان دادن آن نیست.
      اینجا مایلم در مورد یک موضوع هشدار دهم. سال گذشته، حضرت آیت‌ا… خامنه‌ای در مورد علوم انسانی اسلامی اعلام ضرورت فرمودند(البته قبلاً نیز چنین نظری داشتند). دکتر سعید حجاریان نیز در مصاحبه مهرماه خود کوشیدند، این ایده را اینطور تعبیر کنند که تمام علوم انسانی غربی باید دور ریخته شوند. این در حالیست که شخص آیت‌ا... خامنه‌ای، سه ماه قبل از سخنرانی راجع به علوم انسانی اسلامی، خطاب به دانشجویان همدانی، به اتخاذ وجوه مثبت علم غربی تأکید فرمودند.
      من احساس می‌کنم که نیرهایی که جناب دکتر سعید حجاریان نمونه‌ای از آنهاست، خواسته یا ناخواسته، دارند این ایده را منحرف می‌کنند و به یک “سروشیسم جدید” تبدیل می‌کنند. آنها از ادعای تمایز اصولی هر چه غربی است، از هر چه شرقی است، نهایتاً به یک “نسبیت‌گرایی منطقه‌ای” جدید خواهند رسید. امروز تنها می‌گویند که آنچه غربی است به درد شرقی‌ها نمی‌خورند، و دو روز بعد مجبورند بگویند که آنچه شرقی است هم به درد غربی‌ها نمی‌خورد. پس، عیسی به دین خود و محمد نیز به دین خود!
      اینجور نپختگی‌ها هر سازمان فکری را از نَفَس می‌اندازد. برداشت من از فرمایشات آیت‌ا… خامنه‌ای این نبود. اینکه ما احتیاج به یک علم اسلامی داریم، واضح است، در عین حال، نباید نافی «اطلبوا العلم ولو بالصین» یا گفتار خود آیت‌ا… با دانشجویان همدانی تفسیر شود. علم اسلامی، مانند تمدن اسلامی ادعای جهانی دارد، و نمی‌توان گفت که چنین علمی نمی‌تواند یافته‌ها و دستاوردهای نوابغ بشری را در خود هضم کند و سره و ناسره را در آنها تشخیص دهد، و نقاط قوت آنها را جذب نماید.
      به نظر می‌رسد که پشت این قضیه انگیزه‌های عمدتاً ساده و تقلیل‌گرایانه، گاه ناپخته، یا بعضاً کثیفی نهفته باشد که من در مورد این آخری بسیار نگرانم و مایلم اینجا با دوستان که قطعاً انگیزه‌های خیری دارند، نسبت به این موضوع درد دل کنم و ذهن درخشان آنها را در این زمینه فعال کنم. عده‌ای که از ابتدای انقلاب بودجه گرفتند تا علوم اسلامی ایجاد کنند و تا امروز تقریباً هیچ کاری نکرده‌اند(به نسبت بودجه‌ای که بلعیدند)، اکنون نیز می‌گویند: “هر چه از غرب می‌آید اخ است، به ما پول بدهید تا بومی آن را درست کنیم!”.
     ...ادامه...ادامه مطلب←

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 01 تیر 1389 ساعت 16:15 ادامه مطلب...

خطوط کلی یک اصول‌گرایی جدید

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


← در جریان حیرت ”چهارده خرداد هشتاد و نه“، ”جوان مسلمان“ متکفل یافتن راهی تازه برای برخورد با دنیا شده است؛

← خطوط قرمز این راه، هم‌اکنون در کار ترسیم شدن هستند، که گذشتن از آنها به طرز پیش‌بینی‌ناپذیری خطرناک خواهد بود.

← درس ”چهارده خرداد هشتاد و نه“، می‌گوید که ”جوان مسلمان“ با دو حریف روبروست؛ با خود و جهان. خود را در مقام یک ”جوان مسلمان مصلحت‌گرا و ماشینی“، فقط تا مدتی می‌توان سرگرم نگاه داشت یا گول زد، و اکنون پیمانه در کار پر شدن است. پس از ”چهارده خرداد هشتاد و نه“، ”جوان مسلمان مصلحت‌گرا“ که نشسته بود تا ببیند ”چه می‌شود“، دیگر باید فهمیده باشد که باید تکانی به خودش بدهد.
← در عین حال، ”جوان مسلمان هوشمند“ هم فهمید که جهان را به هیچ وجه نمی‌شود دست کم گرفت. اگر ما در اندازه‌نشناسی‌های خود به قانون جهان تجاوز کنیم، آشکار و نهان، مجازات خواهیم شد. و ناموس جهان را باید از ”الگو“ شناخت و از حد آن تخطی نکرد. ”سبقت گرفته از الگو نابودشدنی، و متأخر از آن زوال‌یافتنی است“. ”تنها هوست که باقی خواهد ماند“.
← اینها چکیده تأملات قبلی بود. و اما امروز...
← جای تردید نیست که نوعی تفوق ثروتمندان و اغنیا، سدی در برابر موازنه سالم جامعه ایرانی ایجاد کرده است. ”جوان مسلمان“ همان طور که در ”چهارده خرداد هشتاد و نه“ معلوم بود، ناگزیر خواهد شد تصمیم بگیرد که به جانب یک محیط کم و بیش ”شبه مافیایی“ بغلطد، یا براي خروج از اين وضع ”جهاد“ كند. در طول عصر اول اصول‌گرایان، همه چشم‌ها به سمت غنی شدن ضعفا و بردن پول نفت بر سر سفره مردم معطوف بود و همچنان نيز چنين است. خب، این راه هست، ولی تمام راه نیست. تربیت اجتماعی و اندیشیدن، اهمیت بیشتری دارد، و آن این است که امور بر مبنای اصول خداداده به عدالت نزديك شوند و اغنیاء نیز بیاموزند که خود به سمت پس گرفتن ادعاهای جاه‌طلبانه ”آتشفشانی“ پیش بروند.
← رویداد ”چهارده خرداد“ نشان داد که دیدگاه ”عصر کارگزار“ و ”عصر روشنفکر“ مشکلاتی به بار آورده است. دیدگاه آنها این بود که قابلیت چاره‌جویی مغز انسان پایان‌ناپذیر است، به شرط آنکه، مغز، مغز ”کارگزار“ یا ”روشنفکر“ باشد. در این دو دوره، پیشرفت در مقیاس‌های دنیای مادی هدف بود. رویداد ”چهارده خرداد هشتاد و نه“، به ما گوشزد می‌کند كه ”آخر چه؟“ این همه های و هوی برای چه؟ یک سال، های و هوی ”آتشفشاني“ برای چه؟ ظاهراً فطرت آدمی طوری است که این ”آخر چه؟“ برایش مهم است. اگر جز این باشد، او کارگر روزمزد زندگی باقی می‌ماند که افقش همان پیش پایش خواهد بود. این سپهر ”آخر“ زندگی، چاره‌جویی می‌طلبد. مغز ”کارگزار“ و ”روشنفکر“ به این ”آخر“ قد نمی‌دهد.
← بخشی از بحران ”جوان مسلمان“، ناشی از برخورد میان فرهنگ ملی و نوعی فرهنگ جهانی است که از طریق ماهواره‌ها و سایر رسانه‌های متمایل به غرب به ”جوان مسلمان“ تلقیح می‌شود و طبقه متوسط شهری را بیش از سایرین تحت تأثیر قرار می‌دهد. فشرده‌شدن جهان، هم‌اکنون زندگی ”جوان مسلمان“ را در یک بحران فرهنگی فروبرده است و وی را به دست و پا زدن واداشته. این هراس و بیم، نزد کسانی که با هزار و یک زحمت انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند، یا آنها که در جریان جنگ، با چنگ و دندان و سوختن جوانی خود، این ملت را حفظ کردند، آزاردهنده شده است؛ آنها مي‌پرسند كه ”جوان مسلمان“ قرن بیست و یک چگونه خواهد بود؟ ظاهراً نسل‌هایی به دنیا خواهند آمد که پدرشان فرهنگ جهانی و مادرشان فرهنگ بومی است. این فرهنگ جهانی عمدتاً از جامعۀ صنعتی غرب می‌آید، یا از منابعی که آنها نیز از پستان جامعۀ صنعتی شیر خورده‌اند. به هر حال، فرهنگی است، زاییده صنعت و مدرنیت.
← اگر تصور کنیم که فرهنگ صنعتی روزی کارش به آخر خواهد رسید، انتظار بیهوده‌ای است. تا زمانی که بشر با این حجم جمعیت و نیازهای امروزی‌اش روبروست، چاره ندارد جز آنکه ادامه حیات خود را به صنعت وابسته دارد، مگر آنکه یک اتفاق خارق‌العاده، و عقبگردی بنیادی پیش آید. پس، باید فشارشکن آن را در برابرش گذارد. تا همین اواخر، اعتماد انسان به چاره‌جویی‌های علمی سست نشده بود؛ دلیلش آن بود که با شوق و ذوق، خود را به آن مي‌سپرد؛ ولی ژکیدن‌ها از گوشه و کنار، نشانۀ آن است که دلش قرص نیست. در هیچ زمانی، ”جوان مسلمان“ به اندازه این دوران نگران آینده خود نبوده و زندگی را میان‌تهی نمی‌دیده. علم که با تکنولوژی همراه بود، نیازهای اولیه ”جوان مسلمان“ را اقناع می‌کرد و چشم آدمی البته در مرحلۀ نخست به نیازهای اولیه‌اش دوخته بود. این، زمانی بود که ”جوان مسلمان“ به دنبال انتخاب رشته پزشکی و عمران و حقوق بود، تا ”خوب زندگی کند“. البته او از این ایده ”خوب زندگی کردن“ دست برنخواهد داشت، ولی ماهیت این زندگی چنان است که زود به ته آن می‌رسی و مي‌پرسي: ”آخر چه؟“
← وقتی مواهب این ”زندگی خوب“ متراکم شد، اندک اندک شروع می‌شود به آثار خود را ظاهر کردن. گمان می‌کنم که پیدا کردن نمونه‌هایش دشوار نیست. جوان‌های ریشه‌کن شده صدها صدتا در برابر چشم‌اند. مردمی که نسبت به هم انصاف ندارند، مدام هم را گاز می‌گیرند، تا خودشان چاق شوند. البته این وضع در گذشته هم بوده و انسان این نوع بی‌ملاحظگی‌ها را همواره در خود داشته است، ولی در دنیایی که همه از هم خبر دارند، این می‌شود سوهان اعصاب و احساس مستمر خطر گاز گرفته شدن. فضای زندگی در طبقه متوسط شهری غیراخلاقی‌تر شده است، ولی از این غیراخلاقی‌شدن بدتر، آن است که آنها به طرزی بیمارگون سنگدل شده‌اند، یا خزان روحی بر آنان عارض گردیده و در عین خبر داشتن از این مسائل، خو می‌کنند که خونسرد باشند. یعنی، یک تفاوت مهم امروز و دیروز، علاوه بر ارتکاب اعمال شنیع، خبر داشتن از این اعمال و آرام نشستن است. خب، اگر اوضاع به همین روال جلو رود، و حتی درجه‌اش تندتر هم بشود، یعنی، جمعیت بیشتر، منابع کاهیده‌تر، حرص افزون‌تر، ملاحظه و انصاف کمتر، و خونسردی بیشتر در مقابل ستم، کار به کجا خواهد کشید؟
← با این چشم‌انداز است که گمان می‌کنم که هیچ راهی جز چاره‌جویی نباشد. بیهوده است که وقوع انقلاب اسلامی را برای ”جوان مسلمان“ یک پیشرفت به حساب نیاوریم. بیهوده است که بگوییم که اگر تلاش‌های گذشته برای ”بازگشت به خویشتن“ نبود، اکنون وضع بهتر بود. انقلاب اسلامی، یک معجزه بود. پیشرفتی بود در کار ملت اسلامی؛ اینکه ملت اسلامی بفهمد که باید راه خود را جدا کند و در معیارهای استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی، حرف جداگانه‌ای آواز کند. انقلاب اسلامی و آواز حسینیه ارشاد، معیارهای یک جهان علمی و عقلی را نشان می‌داد. قرآن را به عنوان سند ”اسلام‌شناسی“ با کاپیتال مارکس تطبیق می‌داد، یا از اینکه قرن‌ها قبل از کشف انرژی اتمی در غرب، گفته است که ”شما گمان می‌کنید که کوه ثابت است، ولی غوغایی در آن است“ به ”ذوق اتمی“ می‌افتاد. تفسیر نمونه اصرار داشت و دارد که همه چیز اسلام به عقل علمی سازگار است. سردار سازندگی در خطبه‌های نماز جمعه می‌کوشید نشان دهد که همه آمارها مطابق استاندارد جهانی رو به افزایش است. روشنفکر دینی هم تلاش می‌کرد که بگوید که اسلام خود دموکراسی است و اصلاً مي‌شود رأي گرفت و فهميد كه قصاص و نماز واجب است يا نيست. اینها مجموعه ایسم‌هایی بود که در انقلاب فریاد می‌زدند، ولی امروز ”جوان مسلمان“ احساس می‌کند که اگر اسلام تنها کاپیتال مارکس، ذوق اتمی، عقل علمی، آمار فزاینده، و دموكراسي باشد، چنگی به دل نخواهد زد. اسلام، اگر باشد که هست، باید بیش از این باشد.
← امروز، باید فرهنگ اسلامی پای پیش نهد. فرهنگ اسلامی چیز عجیب و غریبی نیست، تجمل نیست، شعر و گل و بلبل نیست، قدری علم زندگی کردن و تطابق با زمان است. باید انسان به کمک آن به یاد بیاورد که انسان است، نه آنکه با تندباد نیمه علمی مغز خود به جلو رانده شود، و نیمه دیگرش را بی‌استفاده گذارد. زندگی علاوه بر علم به طبیعت برای مسلط شدن بر آن و خود را به آن سپردن، لذت بردن از چیزهای عجیب و غریب هم هست. زندگی شعر هم هست. زندگی گل هم هست. زندگی بلبل هم هست. زندگی بیش از هر چیز دیگر، آماده شدن برای مردن هم هست. زندگی، تعریف خود در یک پهنه وسیع زمان است که دنیا تنها بخشی از آن است.
← می‌دانم کار بسیار دشواری است؛ ”باید انسان به یاد آورد که انسان است“. انسان عادت کرده است که بر موج رفاه‌طلبی سوار بماند(هر کس به نسبت خود)، ولو به صخره بخورد. مشغله امروز، به او مجال نمی‌دهد که به فردا بیندیشد. ولی چاره نیست. باید به خود هی بزند و از انتهای بن‌بست، گریزگاهی بیابد. شرایط امروز، شرایط تصمیم، و شرایط دگرگون کننده است، ولی قرن پشت کردن به دانش نیست، چرا که علم، خود نشانه‌ای از نشانه‌های انسان بودن انسان است. اگر او روزی کنجکاوی خود را برای شناخت طبیعت از دست بدهد، نشانۀ آن است که از زی انسانی خارج شده است. ولی از سوی دیگر، اگر دانش علمی مهار دینی نشود، وصلتش با ”نفس“ شده است. یعنی همان عنصر مخرب که این همه ادیان مختلف از آن زنهار داده‌اند.
← هیچ کس نمی‌داند که دقیقاً فعل و انفعالات جاری در احوالات مشوش ”جوان مسلمان“، نهایتاً به چه سو خواهد رفت، ولی یک چیز مسلم است؛ دنیای ”جوان مسلمان“ ایرانی، مانند صدها سال گذشته و حتی چندسال گذشته، روال آرام و شترواری طی نخواهد کرد. بزودی، از دیدن فرزند خود متعجب خواهید شد. بسیار بیش از آنکه پدربزرگان ما از دیدن ما تعجب می‌کردند. به این جوانان هوشمندی که امروز در دانشگاه‌ها می‌بینیم، این امید هست که بار دیگر راه را پیدا کنند و بر همه موانع فایق آیند. ولی در مقابل، باید قدری از این هوش ترسید، که پای را از گلیم خود درازتر کند یا بخواهد یکه‌تاز باشد، و خرد پیر حکیم، خرد زیبا، خرد آسمانی، و حتی خرد دیوانه را که تاکنون با او شراکتی داشته از میدان به در کند.
← مشکل این است که استعداد و هوش لایتنری، وقتی با ملاحظات اخلاقی نیرومندی از جنس ایمان همراه و مهار نشود، و قبل از هر چیز، خریدار ”کارآیی“ و ”بازده“ شود، طریقۀ ”بمیر و بدم“ رواج پیدا می‌کند، و هر کس توانست قابلیت خود را در اجرای این سیاست نشان دهد، جلو می‌افتد. قهرمان این تلقی، ”کارگزار“ است که همه چیز را به ریال پیوند زده است. هر که خواهی باش و با هر کیش و مرام، فقط دستاورد بیار. این را می‌شد در مسلک روشنفکر در انتخابات 88 هم دید. هر که هستی و با هر مرام و مسلکی هستی”سبز“ باش! خب؛ از جهتی، این روش موجب رونق و پیشرفت کارها شد و گاه، آراء زیادی برای مدعیان این مسلک به بار آورد. ولی از سوی دیگر، علم، روشنفکری، اقتصاد، هنر، و هر چه به سرنوشت اجتماع مربوط می‌شود، وزنۀ خود را بر ”دستیابی“ افکنده که نه به سود اکثریت، بلکه به سود عده‌ای تمام می‌شود. ”طبقه متوسط شهری“ هم فکر می‌کند که ”کارگزار“ و ”روشنفکر“ با اویند، ولي پایش بیفتد، هر سه بر هم مي‌شورند، چنان که در طول حیات کوتاه همزیستی آنان بارها چنین شده است. در اين دنيا، كه ”اخلاق“ نيست و به جاي آن تا دلت بخواهد ”منافع“ مشترك هست، هيچ كس به هيچ كس نيست.
← اگر این رسم، باب شود که فقط استعداد و هوش شاخص باشد، و ضابطه اخلاقی کم‌اثر بماند، فاصله‌های اجتماعی بیش از این، افزایش خواهند یافت، و به دنبال آن، امید به تشفی تشنجات اجتماعی که هر از گاهی به بهانه‌هایی سر بر می‌آورند و این کشور را به آشوب می‌کشند، از دست خواهد رفت. جامعه به صورت هرمی ”آتشفشان“گون درآمده که سرش بر کعبش سنگینی می‌کند و مدام گرایش به غلطیدن دارد و رأس این ”آتشفشان“، به هزار و یک حیله متوسل می‌شود تا خود را بر آن فراز مستقر بدارد. جای تردید نیست که این شمایل هرمی و ”آتشفشانی“ جامعه، همواره بوده است، ولی هیچگاه تا این پایه نامتوازن و ناپایدار و مستعد کاربست هر نوع حیله‌ای برای مستقر ماندن نبوده است.
← برای مقابله با نیرو، باید به کسب نیرو پرداخت، و این، به تجهیز همه‌جانبه ”جوانان مسلمان“ نیاز دارد. با عمل، نه با شعار و حرف، باید نشان داد که یک ملت از مدار سلطه‌پذیری خارج شده است؛ باید به ”کارگزار“ و ”روشنفکر“ هشدار داد؛ هشدار داد که نیاز، در معرض آن است که طعمۀ آز شود.
← برای این منظور، بی‌عملی و دلخوش کردن به اقدامات پیش‌بینی‌ناپذیر که بسیاری از ”جوانان مسلمان اصول‌گرا“ را فراگرفته، بس است. ما احتیاج داریم که نیروهای خود را جمع کنیم. ما احتیاج داریم تا به ساخت تشکلی نایل آییم که جوانان اصول‌گرا را مانند جوانانی که انقلاب کردند گرد هم جمع کند و تضمینی باشد برای استمرار روند رو به پیش این انقلاب. نمی‌خواهم نام آن را ”حزب“ بگذارم که از شنیدن نامش نیز اکراه برمی‌خیزد. ما احتیاج به ”هیأت“ فراگیری از جوانان اصول‌گرا داریم که خود را متعهد به جمع کردن نیروی جمعی برای پیشبرد اهداف جنبش بداند.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 26 خرداد 1389 ساعت 21:26

باید افکار تازه‌ای خلق شوند

فرستادن به ایمیل چاپ

حادامه مطلب...امد دهخدا


← “آینده می‌تواند بسیار دیر باشد”.

← این کشور شتابان، در این دنیای شتابان، که هیچ مرزی برای پسروی و پیشروی خود نمی‌شناسد، به کجا می‌رود؟ برخی می‌گویند، آینده پاسخ این پرسش را خواهد گفت، و من می‌گویم: “آینده می‌تواند بسیار دیر باشد”.
← ما از آمارهایی که رو به بالا می‌روند لذت می‌بریم؛ آمار توسعه، ضریب امنیت، شاخص سواد، تولید ناخالص ملی، مصرف کاغذ، مصرف ماهی، مصرف ویتامین E...، ولی آیا این افزایش‌ها، نشان می‌دهند که ما به سوی دنیایی آراسته‌تر پیش می‌رویم؟ آنچه تا امروز دیده‌ایم، آن بوده است که گرهی باز، و گرهی بسته شده است. توسعه و تکنولوژی به دست آمده، اما محیط زیست و اخلاق از دست رفته‌اند. سواد به دست آمده، ولی حکمت و اندرز از دست رفته. آینده به “چنگ” آمده، ولی حال و هوای “قدیم” “دود شده است به هوا رفته است”.
← گرهی گشاده، و گرهی بسته شده؛ اگر گره‌های بسته، مسأله‌دارتر از گشاده‌ها باشند، پاسخ ما به فرجام کار خود و فرزندانمان چه خواهد بود؟
← در هیچ دوره‌ای از تاریخ این کشور، تقلا برای کسب سواد/مدرک و آزادی/ولگردی و قدرت/زور، بدین پایه اوج نگرفته بود. در مقابل، احساس نرسیدن تا بدین پایه آزاردهنده نمی‌نمود. در هیچ دوره‌ای جوشش زندگی، درهای موفقیت را اینقدر باز و بسته نمی‌کرد، اما، سرکشی و طغیان و حرص نیز چنین غوغا نمی‌نمود.
← در هیچ دوره‌ای، بانک‌های این کشور، چنین انباشته از پول نبودند و ثروت‌ها تا این حد جابجا نمی‌شدند. ولی بخش هنگفتی از این گردش سرمایه، ربوده‌های “کارگزاران” و “روشنفکران” است که طشت رسوایی‌اش از بامها افتاد یا خواهد افتاد؛ یعنی “جنبش امتناع از اعلام اسامی مفسدان اقتصادی”، “گور خود را به دست خود می‌کند”.
← البته علم و سیاست هم بود، ولی پیش از این دیده نشده بود که دانش و قدرت و چشمداشت مادی، تا این پایه با هم رابطۀ نزدیک برقرار کنند. توش و توان بی‌سابقه‌ای در “آتشفشان” نهفته بود؛ “کارگزار” و “روشنفکر” و طبقه متوسط شهری، زیر پرچم دانش و قدرت و چشمداشت مادی، هم‌قسم و آماده شدند تا ریسمان‌های دیرپای مدنی منحصر به فرد این ملت را به نفع “غرب” بگسلند، و “دست معجزه آنها را می‌پیوست”.
← آزمون راه‌حل‌های مختلف سیاسی و کاربرد ایسم‌ها که هر یک، گروهی را به دنبال خود کشیدند، از بداعت‌های دوره اخیر حیات این ملت بود، ولی “جوان مسلمان” هنوز بر سر این چندراهه، نمی‌داند کدام را در پیش گیرد که او را به سرمنزلی برساند. هر یک از این راه‌حل‌های سیاسی، لنگی‌هایی دارند که “جوان مسلمان” را به حیرت می‌افکنند؛ “کاه و دانه را با هم دارند”. این حیرت را می‌توان در آزمون هولناک “چهارده خرداد هشتاد و نه” دید.
← دنیای “جوان مسلمان” ایرانی، به آستانه‌ای رسیده که باید فکر تازه‌ای بکند. به رسمیت شناختن این جمله بسیار حیاتی و مهم است: “اکنون وقت آن است که افکار تازه‌ای خلق شوند”، “…وقت آن است که افکار تازه‌ای خلق شوند”، “…افکار تازه‌ای خلق شوند”، “…خلق شوند”، “…شوند”، “…د”... .
← انقلاب اسلامی آرمان‌هایی را مطرح کرد و یک گام مهم به پیش بود. عصر تکنوکرات‌های چپ، عصر سازندگی و عصر اصلاحات، هر یک، راه‌حل‌هایی را گشودند، ولی عصر اصول‌گرایان نشان داد که این راه‌حل‌ها، راه‌حل نبودند، و حتی معلوم کرد که خودش نیز راه حل نیست، بلکه تنها تلاش‌هایی خسته، برای گشودن مقاومت‌های “آتشفشانی” بر سر راه طرح چنین راه‌حلی بوده است. این تلاش‌های خسته و نافرجام را می‌توان در چهره پیر شده محمود احمدی‌نژاد دید که اکنون “میان سنگ زیر و بالای آسیاب، صدای شکستن‌های خود را می‌شنود”.
← تجربه‌های شکست‌خورده، افزایش سواد و فزونی توقعات، سرعت ارتباط و ایجاد توانمندی‌ها و آزادی‌های بنیان‌کن، فاصله میان فقیر و غنی، شکاف میان بوروکرات‌ها و سرمایه‌داران و روشنفکران و طبقه متوسط شهری از یک سوی، و ملت پابرهنه در سوی دیگر، همه اینها به “جوان مسلمان” می‌گویند که باید جز آنچه بوده است باشد. “کار از جایی عیب دارد”.
← از این گذشته، رویدادهای یک سال اخیر نشان داد، که یکی از فرق‌های امروز و گذشته، آن است که مرزهای حفاظ و دریچه‌های اطمینان به حداقل کارآیی می‌رسند، و مشکلی موضعی، می‌تواند تبدیل به یک معضل فراگیر شود. سرعت تحرک فاجعه افزون شده است و هیچ کس، برای هضم این همه خرابی آماده نیست، حتی همانان که محرک خرابی هستند. بر اثر سرعت ارتباط، تقریباً می‌شود گفت که همه با هم همسایه دیوار به دیوار به دیوار شده‌اند و هر گفتار راست و دروغی توان آن را دارد تا به شایعی فراگیر بدل شود. بعلاوه، هویت‌هایی که هر روز از شاخی به شاخ دیگر می‌پرند، دیگر ریشه‌ای در زمین ندارند و رفتارشان قابل پیش‌بینی نیست. ساخت مصالح تخریبی برای نظم هر ملتی، آن چنان در دسترس و سهل و ساده گشته که امن‌ترین و مجهزترین نظم‌ها را در وحشت فرومی‌برد، یا یک شبه، نقشه‌های ملتی را نقش بر آب می‌کند.
← بنا بر این، اگر جوان اصول‌گرا دنبال نظم نوینی است، باید بتواند دنیا را بر پایه‌های محکم‌تری قرار دهد. باید از تب‌های روشنفکری و ایسم‌ها و اسم‌ها بگذرد، و ببیند که سرشت انسانی چه می‌گوید؛ سرشت انسانی همان است که “علم آن نزد خداوند است” و “از دانش آن جز اندکی به شما داده نشده است”. پس “جوان مسلمان” باید “مسلمانی خود را از سر بگیرد”. باید “به غیب ایمان آورد” و دنیا را در پهنه وسیع‌تری ببیند.
← توضیحات بیشتری دارم كه از این پس خواهم گفت...

چگونه مانند استیو جابز سخنرانی کنید؟

فرستادن به ایمیل چاپ

کرمین گالو


• اشتیاق خود را نشان دهید. باید شور و اشتیاق مخاطبان را نیز جلب کنید.

• ابتدا طرحی کلی از سخنرانی ارائه دهید. مسائل دنیای واقعی را توضیح دهید، و سپس راه‌حل‌های خود را برای آن مسائل مطرح کنید.

• طوری مسائل را تشریح کنید که مخاطبان بفهمند که کجای داستان شما هستند.
• به منافع مخاطب در توجه به ایده خود تأکید کنید؛ خصوصاً نشان دهید که با تحقق ایده شما پتانسیل‌های مخاطب بالفعل خواهند شد.
• سناریوی مناسب و دقیقی برای مراحل مختلف پیشبرد سخنرانی خود انتخاب کنید
       o مطالب را در رده‌های سه‌تایی مطرح کنید. معمولاً فهرست‌های سه‌تایی را خوب به ذهن می‌سپاریم؛
       o داستان‌های شخصی بگویید؛
       o ملموس و انضمامی بودن داستان خود را در تمام مراحل حفظ کنید. خصوصاً برای این منظور، بر روی پرده، کمتر از متن، و بیشتر از تصویر استفاده کنید.
• همیشه سخنرانی خود را در یک چشم‌انداز امیدوارکننده پایان دهید.

تذکر: استیو جابز، ارائه دهنده محصولات Apple Macintoch، یکی از بهترین‌‌ها در سخنرانی و تأثیرگذاری مؤثر بر مخاطبان است.

و تفصیل مطلب:

آخرین بروز رسانی در جمعه, 21 خرداد 1389 ساعت 11:41 ادامه مطلب...

صفحه 847 از 850

a_a_