فیلوجامعه‌شناسی

فیلوجامعه‌شناسی

نقشه راه رادیکال برای دستیابی به علم دینی- بخش سوم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامدادامه مطلب... حاجی‌حیدری


اشاره

← در دو قسمت قبل، ضمن تأکید بر ضرورت تحقیق در علم دینی(با تمرکز به دیدگاه توحیدی ادیان ابراهیمی با ارزش بقای متجاوز از 4000 سال)، گفتیم که اگر تاریخ برخورد مسلمین با علم را در نظر بگیریم، می‌توانیم سه تیپ جداگانه را از هم متمایز کنیم. تیپ اول، شامل آنانی است که میان دنیای مدرن و حیات اسلامی، هم به لحاظ نظر و ”علم“ و هم از جانب عمل و ”اخلاق“، تمایز معناداری نمی‌یابند(برای نمونه، مورد عبدالرحمن‌ابن‌خلدون را بررسی کردیم. در زمانه خودمان، مرحوم مهندس مهدی بازرگان از جمله هواداران این تلقی بوده‌اند؛ به جلد نخست مجموعه آثار ایشان بنگرید).

← تیپ دوم، و اصلی‌ترین تیپ، دیدگاه غالبی است که با سید جمال الدین اسد آبادی، شناخته می‌شود. این تلقی، برداشت مسلط در فعالان سیاسی و اجتماعی امروز و جریان بنیادگرایی اسلامی در هر سه تکه ملت اسلامی(مملکت عثمانی قدیم، ایران و شبه قاره هند) است. آنها در عین آنکه عقل و علم مدرن را استمرار برنامه اسلامی ارج نهادن به عقل می‌شمرند، انتقادات تند و کوبنده‌ای به اخلاق و فرهنگ غرب دارند.
← تیپ سوم، که دیدگاه اصلی ما را در ساختن نقشه راه رادیکال علم دینی به دست می‌دهد، عقل مدرن را هم از جنبه جهان‌بینی و نظر، و هم از بابت ایدئولوژی و نسخه عمل، به چالش می‌خواند. این دیدگاه را در حاشیه روایتی از علامه و نابغه، محمد اقبال لاهوری بررسی خواهیم کرد؛ خواهید دید.
← اکنون، گام دوم:

█ گام دوم: مدرنیت مهم است، ولی نه در فاز فرهنگی
← یکی دیگر از ظرفیت‌های عظیم تمدن اسلامی و ابراهیمی در تأملات اجتماعی، سید جمال الدین حسینی اسد آبادی است. منظورم از این تأکید آن است که او نیز توانسته ظرفیت قابل ملاحظه‌ای از درک زندگی اجتماعی ارائه دهد، به نحوی که خود یک معجزه توش و توان معنوی ادیان ابراهیمی قلمداد می‌شود، همان‌طور که ابن خلدون نیز چنین بود.

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 01 شهریور 1389 ساعت 02:03 ادامه مطلب...

تاریخ اروپا(بخش هشتم)

فرستادن به ایمیل چاپ

Encartادامه مطلب...a


█ █ غارت‌های جدید

شاخص آخرین سال‌های حكومت شارلمانی، تنش‌های سیاسی است كه در زمان حكمرانی جانشینانش نیز ادامه یافت. اروپا در خلال اواخر قرن نهم و دهم، صحنه تجزیه مجدد و شمار روزافزون غارت‌های سهمگین بود كه در این زمان، از جانب شمال، توسط وایكینگ‌های اسكاندیناوی، و از جانب غرب جلگه‌های دانوب، توسط مجار‌های آسیایی جریان گرفته بود. اراضی مرزی از كشاورزی بازداشته شدند، تجارت منهدم گردید، و سفر، حتی در مسافت‌های كوتاه، ناامن شد.

      در خلال این دوره، گرایشات مهم گوناگونی قابل تشخیص است. اروپا در پاره پاره شدن سیاسی، موج بزرگ دیگری را متحمل شد، زیرا که در عین سستی در نیرو‌های سیاسی تمركزگرا، قدرت‌های محلی خانواده‌های زمین‌دار نیرومندتر می‌شدند، و همین، سبب پاره پارگی قلمرو می‌شد. همچنین، اكنون زمان سیطره خانه‌های رهبانی بندیكتی1 بود كه بزرگترین زمین‌داران فعال در شبكه روابط فئودالی بودند، و نهایتاً اینکه دستگاه پاپی نیز به نوبۀ خود، به قدرتی دنیوی بدل شد كه كنترل سیاسی مستقیمی بر نواحی مركزی و شمالی ایتالیا اعمال می‌كرد. دستگاه پاپی تدریجاً ماشین اقتدار مركزی خود را بر كلیسا‌های محلی و خانه‌های رهبانی بسط داد، و با دیپلماسی انبساطی، و از همه مهم‌تر، با ادارۀ دستگاه قضایی، قدرت دنیوی و سیاسی مستحكمی در اروپا پدید آورد.
█ اوج و پایان قرون وسطی
اروپا از سال 1050، وارد دوره‌ای از تحولات عظیم و سریع گردید. هنوز بوضوح معلوم نشده که زمینه‌های مادی محرک این تحولات چه بودند، در عین حال، یقیناً به این موارد می‌توان اشاره کرد: دورۀ طولانی مهاجرت‌های ژرمن‌ها و آسیایی‌ها به نهایت مشخصی رسید، و اروپا از اقامت جمعیتی ثابت بهره‌مند شد. گسترش جمعیت در حد قابل توجهی آغاز گردید و تداوم گرایش به زراعت متوسط و محدود به خودكفایی اقتصادی خاتمه یافت. تجارت و بازرگانی، خصوصاً در ممالك مدیترانه‌ای ایتالیا و جنوب فرانسه و كشور‌های پایین2، از حیث كمیت، نظم و مقدار گسترش یافت.
█ █ رشد و خروش فكری
...←ادامه دارد←...

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 01 شهریور 1389 ساعت 01:53 ادامه مطلب...

نقشه راه رادیکال برای دستیابی به علم دینی- بخش دوم: عبدالرحمن ابن خلدون

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد ادامه مطلب...حاجی‌حیدری


اشاره

← مقدمه‌ای گفتم از اهمیت نگاه ادیان ابراهیمی، خصوصاً از آن رو که به مدت مدید، آزموده شده‌اند و نشان داده‌اند که کارآمدترین و پاینده‌ترین ساز و کار زندگی متمدن بشری در طول تاریخ بوده‌اند، و از این رو، علم دینی می‌تواند بسیار مهم باشد. علمی که سعی می‌کند تا پاسخی به سؤال ختم نبوت باشد. به عبارت دیگر، اگر نیرومندترین پایه‌های تمدن را ادیان ابراهیمی ساخته‌اند، که ساخته‌اند، علم، و خصوصاً علوم انسانی نمی‌تواند به جهان‌بینی این ادیان، یا همان جهان‌بینی توحیدی بی‌تفاوت باشد. از این بیش، باید به آن متکی باشد. این ایده، اصل طرح رادیکال ما برای سازمان‌دهی علم دینی است.

← تاریخ برخورد مسلمین با علم را در نظر بگیریم، می‌توانیم سه تیپ جداگانه را از هم متمایز کنیم. تیپ اول، آنان هستند که میان دنیای مدرن و حیات اسلامی، هم به لحاظ نظر و ”علم“ و هم از جانب عمل و ”اخلاق“، تمایز معناداری نمی‌یابند. آنها با ذهنیتی که با ختم نبوت، مؤید پرتوانی یافته است، بر اهمیت نگاه علمی و عقل مستقل تأکید دارند. عقل علمی که در غرب شکوفا شد، به همان سوی می‌رود که وحی می‌رفت. این، همان عقل است که یکی از دو رسول خداوند بر انسان شمرده می‌شود. در گام نخست بررسی خود، این تلقی را در اوج این طرز نگرش، یعنی عبد الرحمن ابن خلدون خواهیم دید. ابن خلدون همان است که در پایه‌گذاری نگاه علمی در علوم انسانی و اجتماعی و اخلاق، به نحو محیرالعقولی از زمان خود جلوتر است؛ خواهید دید.
← تیپ دوم، و اصلی‌ترین تیپ، دیدگاه غالبی است که با سید جمال الدین اسد آبادی، شناخته می‌شود. این تلقی، برداشت مسلط در فعالان سیاسی و اجتماعی امروز و جریان بنیادگرایی اسلامی در هر سه تکه ملت اسلامی(مملکت عثمانی قدیم، ایران و شبه قاره هند) است. آنها در عین آنکه عقل و علم مدرن را استمرار برنامه اسلامی ارج نهادن به عقل می‌شمرند، در عین حال، انتقادات تند و کوبنده‌ای به اخلاق و فرهنگ غرب دارند. جالب این است که مسلمین در این فقره نیز به نحو حیرت‌آوری پیشتاز بوده‌اند. نوع و جامعیت انتقادات سید جمال در آغاز سده نوزدهم، شامل چشم‌اندازهای انتقادی است که در فرجام قرن بیستم ابراز می‌شد؛ خواهید دید.
← تیپ سوم، که دیدگاه اصلی ما را در ساختن نقشه راه رادیکال علم دینی به دست می‌دهد، عقل مدرن را هم از جنبه جهان‌بینی و نظر، و هم از بابت ایدئولوژی و نسخه عمل، به چالش می‌خواند. این دیدگاه را در حاشیه روایتی از علامه و نابغه، محمد اقبال لاهوری بررسی خواهیم کرد؛ خواهید دید.
← اکنون، گام اول:

گام اول: آغاز زودهنگام سياق فكري مدرن در جهان اسلام
← یکی از پدیده‌هایی که ظرفیت عظیم بینش توحیدی به جهان را نشان می‌دهد، ”پدیده“ عبد الرحمن ابن خلدون است.
← او واقعاً ”پدیده“ و فوق‌العاده بود.
← در سده چهاردهم میلادی، اوضاع دنیا را می‌نگرد، و احساس می‌کند که علم تازه‌ای لازم است، چرا که اوضاع جامعه رو به تغییر گذارده بود. گزارش این شناسایی در کتاب ”العبر“ صورت می‌گیرد که نگارش آن در سال 1382 میلادی اتمام یافته. این تاریخ، کمتر از صد سال پس از 1291 میلادی، تاریخ فرونشستن نسبی نبردهای صلیبی است. بی‌گمان، با توجه به محتوای آن، یک تشخیص زودهنگام برآمدن دنیای جدید است. او می‌نویسد:
”اوضاع مغرب‌زمین که ما آن را مشاهده کرده‌ایم، دستخوش تبدلات عمیقی گردیده و بکلی دگرگون شده است.
        ”و از آغاز قرن پنجم[ه.ق.]، قبایل عرب به مغرب هجوم آوردند و بر ساکنان قدیم آن کشور، یعنی بربرها، غلبه یافتند و بیشتر نواحی شهرهای آن سرزمین را تصرف کردند و در فرمانروایی بقیه شهرهایی که در دست آنان مانده بود شرکت جستند.
        ”گذشته از این، در نیمه این قرن، یعنی قرن هشتم، در شرق و غرب، اجتماع بشر دستخوش طاعون مرگباری شد که در بسیاری از نواحی، جمعیت‌های کثیری از ملت‌ها را از میان برد، و بسی از نژادها و طوایف را منقرض کرد و اکثر بنیادهای اجتماع و تمدن را نابود ساخت، و روزگار پیری دولت‌ها و رسیدن آخرین مرحله آنها را فرامی‌آورد، از این رو حمایت و سایه دولت‌ها را کوتاه کرد و حدود آنها را در هم شکست و قدرت آنان را به زبونی مبدل کرد و عادات و رسوم آنها را به نابودی و اضمحلال دچار ساخت و در نتیجۀ قربانی شدن هزاران افراد بشر، تمدن و عمران زمین رو به ویرانی رو به ویرانی نهاد و شهرها و بناهای عمومی(آب‌انبارها، کاروانسراها، مسجدها، و جز اینها) خراب شد و راه‌ها و نشانه‌های آنها ناپدید گردید و خانه‌ها و قریه‌ها از ساکنان تهی شد و دولت‌ها و قبیله‌ها زبون گردیدند و قیافۀ همۀ نقاط مسکونی تغییر یافت و گمان می‌کنم در مشرق هم به نسبت جمعیت و فراخور عمران آن، همین مصائب و تیره‌بختی‌ها به بار آمده است و گویی زبان جهان هستی در عالم خسوف و گرفتگی سر داده و مورد اجابت واقع شده است. و خدا وارث زمین و موجودات آن است.
        ”و هنگامی که عادات و احول بشر، یکسره تغییر یابد، چنان است که گویی آفریدگان از بن و اساس دگرگونه شده‌‌اند و سرتاسر جهان دچار تحول و تغییر گردیده است. گویی خلقی تازه و آفرینش نوبنیاد و جهانی جدید پدید آمده است. این است که عصر ما به کسی نیازمند بود تا کیفیات طبیعت و کشورها و نژادهای گوناگون را تدوین کند و عادات و مذاهبی را که به سبب تبدل احوال مردم دگرگونه شده است شرح دهد و روشی را که مسعودی در عصر خود برگزیده پیروی کند تا به منزلۀ اصل و مرجعی باشد که مورخان آینده آن را نمونه و سرمشق خویش قرار دهند“(صص.6059).
← مقصود از مغرب‌زمین در این نقل، خصوصاً شامل مغرب عربی و همچنین اسپانیا و جنوب فرانسه امروزی است، که می‌توان آن را نقاط عزیمت اصلی رویگردانی نسبت به تمدن پیشامدرن و هسته شکل‌گیری تمدن مدرن در اروپا  قلمداد کرد.
← باید تأکید کنم که فرهنگ اسلامی به سبک اهل سنت غرب جهان اسلام، پایه و مایه عظیمی برای عقل قایل بود، و کم و بیش آن را دوشادوش وحی به شمار می‌آورد. این نقطه اساسی بود که ابن‌رشد را به عنوان الهام‌بخش‌ترین چهره در رنسانس قرن دوازدهم اروپا درآورد. ابن خلدون، در سودای بنیان گذاری ”علم عمران“ که جانشین شایسته همه علوم قلمداد می‌شود، در پی یافتن ساز و کارهای اساسی فهم دنیایی بود که از آن پس پدید می‌آمد و در آن، عقل جایگاه بیش از پیش رفیعی می‌یافت.
← ناخواسته، نگاه اسلام سنی غرب جهان اسلام، پنجره‌ای به سوی فهم سکولار از دنیا را گشود و در اروپا بسیار مؤثر واقع شد. البته همان طور که در اروپای قرون دوازدهم تا رنسانس اتفاق افتاد، این برداشت سکولار با ظاهری متألهانه پیش آمد.
← علم نویی که ابن خلدون در پی بنیان‌گذاری آن بود، ”علم عمران“ بود که به جای علم تاریخ یعقوبی و خصوصاً (خصوصاً از نظر او)، مسعودی می‌شد. گفتن دارد که تاریخ یعقوبی و مسعودی، بسط و گسترش علم حدیث بود. پس، می‌توان مساعی ابن خلدون را سومین گام برای چاره‌جویی اهل سنت برای ختم نبوت قلمداد کرد.
← آنچه امروز در شیوه ابن خلدون در پایه‌گذاری ”علم عمران“ بسیار مهم به نظر می‌رسد، انکار کوبنده فلسفه است. نگاه ابن خلدون به علم عمران، به مثابه جایگزینی برای همه علوم است. یک یک علوم، را با حوصله اسم می‌برد و بتفصیل، بررسی می‌کند که علم نافعی که باید جایگزین آنها شود، علم عمران است. خصوصاً انکار کوبنده او علیه فلسفه که در ادامه بمباران نابودکننده غزالی صورت گرفت، جالب است و آن را می‌توان نوعی تجربه‌گرایی رادیکال قلمداد کرد:
”باید دانست که راهی که آنان برگزیده‌ و رایی که بدان معتقد شده‌اند از همه وجوه باطل است. چه اینکه کلیه موجودات را به عقل اول نسبت داده و در ترقی به مقام واجب به همان اکتفا کرده‌اند، قصوریست از پی‌جویی مراتب خلق خدا که در ماورای آن، «عقل اول» یافت می‌شود. چه دایره وجود از این پهناورتر است و ایزد آنچه شما نمی‌دانید می‌آفریند“(ص.1091.).
← این ارجاع به قرآن کریم، لرزه بر اندام فلسفه در غرب جهان اسلام می‌افکند: ”وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُون‏“(النحل/8). این آیه قرآن کریم، از دیدگاه کسی چون عبد الرحمن ابن خلدون، فلسفه‌ای که ادعا دارد می‌تواند تمام دنیا و اقلاً ”کلیات“ را در قوانین کلی خود احصاء کند، از اعتبار ساقط خواهد کرد:
”گویی آنان در اکتفا کردن به اثبات عقل تنها، و غفلت از آنچه در ماوری آن است، به مثابه طبیعیان هستند که بویژه، به اثبات اجسام اکتفا کرده و از نفس و عقل دوری جسته‌اند و معتقدند که در ماورای جسم از لحاظ حکمت وجود چیزی نیست، اما براهینی را که گمان می‌کنند از مدعاهای خود درباره موجودات اقامه می‌کنند و آنها را بر معیار منطق و قانون آن عرضه می‌دارند نارساست و برای مقصود واقی نیست“(صص.21091.).
← حیرت‌آور است که شارحان عمده ابن خلدون تا کنون به این موضوع توجه نداشته‌اند. این وجه ابن خلدون که او را به لحاظ پیشبرد دعاوی منطقی پوزیتیویسم منطقی، در عداد پیشتازان قرار می‌دهد. هر چند که ابن خلدون را پیشگام در جامعه‌شناسی نام گذارده‌اند، اما این نباید به معنای ابتدایی شمردن دیدگاه او باشد. روشن است که نظام نظری او به لحاظ منطقی و استدلال فلسفی، بسیار بسط‌یافته‌تر از اگوست کنت و حتی امواج بعدی علوم اجتماعی متبلور در شخصیت امیل دورکیم است. به نحوه استدلال او در رویارویی با فلاسفه توجه کنید:
”و اما دلیل نارسایی قسمتی از براهین درباره موجودات جسمانی  که آنها را دانش طبیعی می‌نامند، این است که مطابقت میان این نتایج  ذهنی که به گمان خودشان، آنها را به حدود «تعریفات» و قیاس‌ها استخراج می‌کنند، و آنچه در خارج وجود دارد، مبتنی بر یقین نیست، زیرا حدود قیاس‌ها احکامی ذهنی و کلی و عمومی است، در صورتی که موجودات خارجی به موادشان مشخص هستند و شاید در موارد مزبور چیزی باشد که از مطابقت ذهنی کلی با خارجی جزیی ممانعت کند، مگر در مواردی که حس، گواه بر آن است، و در این صورت دلیل آن، همان گواهی حس است، نه آن براهین. و بنابراین، یقینی را که در براهین خود می‌یابند در کجاست؟“(ص.1092.).
← و این، مانیفست پوزیتیویسم ابن خلدون است:
”و اما آنچه براهین ایشان دربارۀ موجوداتی باشد که در ماورای حس هستند، یعنی روحانیات که آنها را دانش الهی و دانش مابعدالطبیعه می‌نامند. ذوات آن موجودات به کلی مجهول‌اند، و دسترسی به آنها امکان‌ناپذیر است و نمی‌توان برای آنها برهان آورد. زیرا تجرید معقولات از موجودات خارجی جزیی، تنها هنگامی برای ما امکان دارد که بتوانیم آنها را درک کنیم، در صورتی که ما ذوات روحانی را ادراک نمی‌کنیم تا بتوانیم ماهیت‌های دیگری از آنها تجرید کنیم. از این رو که میان ما و آنها پرده حس کشیده شده است، پس، نه تنها ما می‌توانیم برهانی برای آنها بیاوریم و نه به طور کلی در اثبات وجود آنها چیزی درک کنیم، مگر آنچه را که در برابر خود می‌یابیم دربارۀ امر نفس انسانی و احوال و مدارک آن، و بویژه عوالم رؤیا که برای هر کس امری وجدانی است، ولی پی بردن به ماورای این، یعنی حقیقت و صفات نفس انسانی، امری غامض است که هیچ راهی برای آگاهی یافتن بر آن نیست“ (ص.1093.).
← نمی‌شود با قاطعیت قضاوت کرد که یکسره شدن کار فلسفه در غرب جهان اسلامی، بیشتر مرهون امام محمد غزالی بود یا عبد الرحمن ابن خلدون. هر دو بی‌نهایت مهم‌اند. هم حایز پایگاه اجتماعی رفیعی بوده‌اند، و هم به لحاظ عظمت جایگاه علمی، چیزی کم و کسر نداشته‌اند. گمان ندارم که بشود یکی را از دیگری مؤثرتر قلمداد کرد. اما تأخر ابن خلدون نسبت به غزالی، شاید ما را به این نتیجه رهنمون کند که او آخرین دفاعیات ابن‌رشد از فلسفه غرب جهان اسلام در مقابل امام محمد غزالی را از کار انداخت.
← با تمام عظمت و سنجیدگی طرح ابن خلدون برای عزل فلسفه غرب جهان اسلام، باید گفت که طرح ابن خلدون از پوزیتیویسم، به رغم اگوست کنت و حلقه وین، یک طرح فروتنانه و پخته و سنجیده است که در آن، به محدوده‌های درک بشری تأکید می‌شود. نحوۀ این تأکید هم طوری است که هم به قدر کافی و بلیغ، متکی به استدلالات منطقی است، و هم اشارات قاطع کلامی معدود و در عین حال، مؤثری به کتاب مقدس را برای از کار انداختن دعاوی فلسفی به کار می‌برد. اتکاء و ابرام او به اهمیت منطق، در مقابل بی‌ارزشی فلسفه، در ادامه طرح امام محمد غزالی در تحکیم جایگاه منطق در مقابل فلسفه است. به این معنا که به نظر می‌رسد که طرح ابن خلدون از پوزیتیویسم منطقی، بسیار پخته‌تر از مساعی اگوست کنت و حتی امیل دورکیم، و دوشادوش، کوشش‌های پوزیتیویسم منطقی حلقه وین است:
”و چنان که ما دریافته‌ایم، دانش فلسفه تنها دارای یک ثمره است که عبارت است از تشحیذ ذهن در ترتیب دلیل‌ها و حجت‌ها برای به دست آوردن ملکۀ نیکو و درست در براهین، زیرا تنطیم و ترکیب قیاس‌ها به شیوۀ استواری و اتقان، هنگامی میسر می‌شود که بر حسب شرایط حکما در صناعت منطق باشد و آنها اینگونه قیاس‌ها را در علوم حکمت، از قبیل طبیعیات و تعالیم و ریاضیات و دانش‌های ما بعد آن دو، بسیار به کار می‌برند و در نتیجه، کسی که در این دانش‌ها به تحقیق می‌پردازد به سبب کثرت استعمال براهینی که واجد شرایط لازم هستند، در بحث و استدلال ملکه و استعداد اتقان و صواب را به دست می‌آورد و در آن مهارت می‌یابد. زیرا قیاس‌های منطقی هر چند برای مقاصد فلاسفه وافی نیست، ولی چنان که ما دریافته‌ایم در عین حال، صحیح‌ترین قوانین اندیشه و مسائل نظری به شمار می‌روند“(صص.81097.)
← ادامه مطالب، شامل دو گام دیگر است: ” مدرنیت مهم است، ولی نه در فاز فرهنگی“ و ” مدرنیت در قامت یك بحران کامل عیار“.
← … ادامه دارد←… ادامه دارد …

نقشه راه رادیکال برای دستیابی به علم دینی(بخش نخست: مقدمه)

فرستادن به ایمیل چاپ

ادامه مطلب...دکتر حامد حاجی‌حیدری


← مهم است.

← چرا علم دینی مهم است؟ چرا علم اسلامی مهم است؟ خصوصاً، چرا علوم انسانی اسلامی مهم‌اند؟

← تمدن اسلامی، رکورددار حضور مستمر و مقتدر در عرصۀ اجتماعی است. برای متجاوز از دوازه قرن (آغاز سده هفتم تا ابتدای سده نوزدهم میلادی)، ثغور این تمدن، خالی از یک نیروی مقتدر سیاسی که دعوی مشروعیت اسلامی داشته نبوده است. حکومت‌های نیرومندی که خود را ملزم دیده‌اند به نام اسلام بر مردم حکومت کنند. حکومت‌هایی که رفتار تاریخی آنها نشان می‌دهد که در جهان‌بینی اسلامی و در اعتقاد راسخ مردم در دین خود چیزی دیده‌اند، که ناگزیر از گردن نهادن به آن بوده‌اند.
← این، چه سنخ جهان‌بینی بوده است که توانسته چنین نیروی حیاتی نیرومندی در مؤمنان خویش بیافریند؟ و بسرعت، حتی مهاجمان به خود را پس از درآوردن به آیین خویش، به پرچمداران راسخ قدرت سیاسی خود تبدیل کند؟ ملت این تمدن، از آستانه سده نوزدهم میلادی، که آخرین نیروی مقتدر سیاسی، یعنی سلسله گورکانیان در شبه قاره هند فروریخت، با سرگشتگی تمام، در پی احیای عظمت خویش بوده‌اند، و هنوز از پای ننشسته‌اند.
← چه چیز، این ملت را اینچنین پابرجای نگاه داشته است؟
← در فرجام قرن بیستم، و آغاز هزاره‌ای که به نظر همه می‌رسد که باید کار تمدن را از سر آغاز کرد، و ساز و کارهای اساسی که زیست بشری را بر روی کره زمین تنسیق می‌کنند، از سیطره تام علم مدرن که در عین مفید بودن، خام و ناپخته می‌نماید، رها نمود، ادیان ابراهیمی در قامت یک راه حل نیرومند خودنمایی می‌کنند.
← نمی‌توان به ادیان ابراهیمی توجه نکرد. چه ملحد باشیم، چه متدین، باید نسبت به شیوه و روش توانمند این ادیان کنجکاو باشیم.
← در نگاه اول، ادیان ابراهیمی، نسق و شیوه اصولی تمدنی را ساخته‌اند که متجاوز از چهار هزار سال نزد جمعی از هوشمندترین مردم تاریخ، یعنی مردم خاورمیانه و بین‌النهرین، هر روزه آزموده شده است. این، اولین دلیل قابل توجه بودن خط تمدنی است که ادیان ابراهیمی ساخته‌اند. دلیلی که نه فقط برای خود متدینان به ادیان ابراهیمی، بلکه برای هر ملحدی می‌تواند شایسته توجه باشد. اینکه یک نظام نظری مدون، با اصول مشخص و با متونی مفصل، بدون ظرفیت‌های انعطاف نامحدود ادیانی چون بودیسم، بتواند نزد جمعیتی در حیطه جغرافیایی وسیع، و در متن حوادث بنیادافکن تمدنی جهان، اینچنین پابرجای بماند، هر تحلیل‌گر علوم انسانی را وامی‌دارد تا اهمیت آن را دست کم نگیرد.
← این که گفتم، سطحی‌ترین دلیل، و نه کم‌اهمیت‌ترین برهانی است که می‌توان برای لزوم تحقیق در مورد علم دینی برشمرد. سطحی‌ترین است، از آن رو که به متن و مغز این ادیان و علت فتوحات آنان نمی‌پردازد؛ و کم‌اهمیت‌ترین نیست، چون بنا به منطق علمی که به دنبال همبستگی‌ها و همشکلی‌های سطحی است، و برای بسیاری از مردم امروز قابل فهم است، چون معجزۀ تازه‌ای در اثبات اهمیت این ادیان کارساز است.
← یعنی جوانان دنیا با دیدن این معجزه می‌توانند بیش از علم، به ادیان ابراهیمی ایمان داشته باشند.
← معجزه جدید؛ این قسم نگاه تاریخی مقایسه‌ای که برای نخستین بار در طول تاریخ، برای ما میسر گردیده است، معجزه جدید ادیان ابراهیمی را به نمایش می‌گذارد. پیامبران ادیان ابراهیمی، نظام فکری را بنا کرده‌اند که از پس این همه آزمون هوشمندانه برآمده است. در این میدان، هیچ دستگاه نظری فلسفی، علمی، ایدئولوژیک و دینی دیگر، توان رقابت با آن را ندارد.
← انسان امروز، از دیدن مدلی چون مدل ”بور“ که توانسته است صد سالی در مقابل آزمون‌ها تاب بیاورد، به وجد می‌آید (اشاره به مدل ساختار اتمی ارائه شده از سوی نیلز بور در سال 1913 است که منجر به دریافت جایزه نوبل در سال 1922 گردید). این انسان، در مقابل جهان‌بینی توحیدی که چهار هزار سال، هر روز، توسط میلیون‌ها انسان آزموده شده است، چه خواهد گفت؟ آیا به وجد و شعف نخواهد آمد؟ قطعاً سر از پای نخواهد شناخت.
← این دلیل، هم برای ما که ساکن این حوزه تمدنی هستیم، مهم است، و هم برای دیگرانی که در این میدان نیستند. این مسأله مهم است. این مسأله مهم است. یک جهان‌بینی با یک سازه نظری پر و پیمان و مدون، که مردم بسیاری را طی زمان‌های طولانی راهنمایی کرده است، باید به قدر کافی توانمند باشد که بتواند ما را در رسالت سترگی که در بازسازی تمدن در پیش داریم کمک کند.
← از این ”دلیلِ سطحی‌تر و نه کم‌اهمیت‌تر“ که بگذریم، باید برهان عمیق‌تری بجوییم. فرجام انگیزه برآمده از این ”دلیلِ سطحی‌تر و نه کم‌اهمیت‌تر“، باید به یک بینش عمیق‌تر ختم شود. باید با خط‌کش ادیان ابراهیمی، عقل مجروح مدرن را بازسازی کنیم. ما به این بینش نیازمندیم. باید با جهان‌بینی توحیدی به دنیا بنگریم تا از خامی و نپختگی و تناقض بسیار علم مدرن امروزی رهایی پیدا کنیم.
← در ادامه این مقالات، خواهیم دید که درک این جهان‌بینی، ساده نیست. این گفتارها، نمی‌خواهند، و نمی‌توانند کمک زیادی به این درک بکنند، بلکه بیشتر می‌خواهند پیچیدگی نقشه راهی را گوشزد کنند که چنین درکی باید بپیماید.
← طرحی که از این نوشتار برای یک نقشه راه تازه در ذهن دارم، قدری جسورانه است. در واقع، می‌خواهم از محدوده‌های نقشه راهی که سید جمال الدین اسدآبادی (رحمه الله علیه) ترسیم فرمود، عبور کنم؛ نقشه راهی که تا همین امروز، راهنمای احیاگری اسلامی و بنیادگرایی دینی بوده است. نقشه راهی که راهنمای وقوع انقلاب اسلامی در ایران بوده است.
← این گذر، به معنای رادیکال‌تر کردن ادعای حکمت اسلامی است. به این معناست که فقط نمی‌خواهیم تمدن اسلامی را با اصول تمدن مدرن آشتی دهیم؛ یا حتی بگوییم که تمدن اسلامی پاسخ‌های بهتری برای صورت مسأله‌های تمدن مدرن به بار می‌آورد؛ بلکه بیش از آن، می‌خواهیم اسلام را به عنوان پایبست تمدن تازه‌ای که در آستانه پایه‌ریزی است مطرح کنیم و از متن آن، صورت مسأله‌های اصولی‌تری استخراج کنیم؛ می‌خواهیم تمدن مدرن را انکار کنیم. انکار کنیم. انکار کنیم.
← همان طور که در ادامه خواهیم گفت، پروژه احیاگری اسلامی(از سید جمال‌الدین اسدآبادی تا انقلاب اسلامی و بنیادگرایی اسلامی)، کم و بیش، می‌کوشد تا این ادعا را جا بیندازد که اسلام، پاسخ‌های مناسب‌تری برای نیازهای انسان مدرن دارد، اما آنچه ما امروز نیاز داریم، آن است که مشروعیت نیازهای انسان مدرن را زیر سؤال ببریم. نیازهای انسان مدرن، اخلاق، خانواده، اراده، محیط زیست، و از همه مهم‌تر، حقیقت و تاریخ را به مخاطره می‌افکند. ما برای مانع شدن از نابودی تمدن، احتیاج به تجدید نظر اصولی در تمدن و ذهنیت و جهان‌بینی انسان‌ها داریم.
← علی‌الاصول دستم از همین الان برای ترسیم چنین نقشه راهی می‌لرزد. نقشه دشواری است.

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 01 شهریور 1389 ساعت 02:04

شیوه‌نامه جمع و جور ایده‌پردازی خلاق

فرستادن به ایمیل چاپ

فیلوجامعه‌شناسیادامه مطلب...


• طوفان‌سازی مغزی(Brainstorming)، یک فرآیند تیمی منظم، به منظور ارتقاء خلاقیت در تصمیم‌سازی، و پدید آمدن شیوه‌های تازه حل مسأله است.

• مقصود اصلی، ایجاد شمار هر چه بیشتری از ایده‌ها در مورد یک موضوع معین است.

• ضرورت طوفان‌سازی مغزی، در افزایش قابل ملاحظه خلاقیت، سرعت در ایجاد راه‌حل‌ها، پدیداری شرایط برابر برای همه اعضای تیم جهت مشارکت در تصمیم‌سازی، و مآلاً بهره‌برداری از توانمندی‌های چند بعدی در خلق راه‌حل‌ها، و نهایتاً تأمین مواد اولیه برای فرآیندهای بعدی تصمیم‌سازی است.
• طوفان‌سازی مغزی، یک مؤلفه ضروری برای تفکر مناسب و اثربخش است.
• به دو واژه سازنده عبارت ”طوفان‌سازی مغزی“ توجه کنید؛ وقتی در عمل، فرایند طوفان‌سازی مغزی را به اجرا درمی‌آورید، درک خواهید کرد که بواقع، معنای این عبارت چیست. ایده‌هایی در ذهن شما شروع به جاری شدن می‌کنند که هرگز تصورشان هم نمی‌کردید.
• قدرش را خواهید دانست، طوری که پس از آغاز این شیوه فکر کردن، دیگر حاضر نخواهید شد، به شیوه‌های قبلی خود برای کنکاش راجع به مسائل بازگردید.

█ طوفان‌سازی مغزی، چطور به فکر کردن شما کمک می‌کند؟
• کمک می‌کند که خوب اطلاعات لازم را جمع‌آوری کنید؛
• خلاقیت را تشویق می‌کند. افراد را تحریض می‌نماید تا شقوق مختلف را در نظر بگیرند. کمک می‌کند تا به اولین چیزی که به ذهنتان می‌رسد، بسنده نکنید.
• هر کسی را در گروه تصمیم‌سازی شما تشویق به مشارکت می‌کند؛
• فکر کردن را به تفریح بدل می‌کند و اینگونه، کمک می‌کند تا وقت بیشتری برای فکر کردن بگذارید.

█ توصیه‌های فردی برای طوفان‌سازی مغزی موفق
• آرام باشید. بگذارید فکر و خیال به راحتی وارد ذهنتان شود.
• به موضوع تمرکز کنید و اجازه ندهید هیچ فکر و دغدغه دیگری وارد ذهنتان شود.
• در درون، به دنبال نقد ایده خود نباشید.
• مخاطرات خلاقیت را به جان بخرید.
• تجربیات خود را باور کنید و از آنها به عنوان تخته پرشی برای برآمدن ایده‌های جدید بهره ببرید. در جریان طوفان‌سازی مغزی، همه به تمام تجربیات قبلی خود احتیاج دارند.
• خیلی به کلماتی که استفاده می‌کنید، حساسیت نداشته باشید. فقط سعی کنید تا تصورات خود را بیان کنید.

█ پروتکل اجرایی
پس از آماده کردن خود، گام بعدی آن است که محیط خوبی برای خلق ایده‌ها در درون گروه مشاوران پدید آورید. وقتی به این کار موفق می‌شوید که هر ایده‌ای را تشویق کنید.

• ابتدا یک موضوع خوب تعریف کنید. برای این منظور مطمئن شوید که موضوع شما به حد کافی بسیط و قابل تمرکز است. اگر دریافتید چند بخشی است، آن را خرد کنید.
• قبل از تشکیل جلسه، برای مشاوران، یک بولتن زمینه‌ای ارسال کنید تا اطلاعات اولیه در مورد موضوع را در اختیار ایشان قرار دهد.
• هر مکانی می‌تواند برای برقراری جلسه تیم مناسب باشد، ولی مکان‌های دور هم، مناسب‌تر است.
• ایده‌آل در یک گروه طوفان‌سازی مغزی، حضور یک صحنه‌گردان همراه با هشت تا دوازده عضو تیم است. نرم‌افزارهای تحت وب برای این کار، امکان حضور افراد بیشتر را در جریان طوفان‌سازی مغزی میسر ساخته‌اند. این برنامه‌ها امکان ایجاد گروه‌های حرفه‌ای طوفان‌سازی مغزی را در مورد مسائل مختلف فراهم ساخته است.
• در مورد ایده‌های مطرح شده از سوی افراد، قضاوت نکنید. خوب یا بد. اصلاً اجازه ندهید تا راجع به ایده‌های مطرح شده، جدلی در بگیرد.
• مشارکت هر کسی را در گروه مشاوران جلب کنید.
• روی ایده‌های یکدیگر کار کنید.
• تمام ایده‌ها را ثبت کنید و چیزی را از دست ندهید. همه را به صورت نمودار درآورید و آنها را طوری نمایش دهید که همه اعضای تیم در حین بحث بتوانند ببینند(برای این کار نرم‌افزارهای ویژه وجود دارد. می‌توانید از تمپلیت‌های Visio هم استفاده کنید).
• از وجود یک پروژکتور و لپ‌تاپ، یا در صورت عدم امکان، وایت‌برد و ماژیک مطمئن، قبل از شروع کار اطمینان حاصل کنید تا هر ایده بمحض ایجاد نمایش داده شود.
• کمک کنید که ایده‌ها بوضوح بیان و ثبت شوند، ولی در این میان، مراقب باشید تا راجع به آنها مناقشه و قضاوت نکنید.
• ایده‌های مشابه را تلفیق کنید. ولی باز هم مراقب باشید که این کار به قضاوت در مورد ایده‌ها منتهی نشود.
• اطمینان حاصل کنید که وقفه‌ای در حین انجام کار پیش نمی‌آید.
• برای طرح هر ایده و برای کل فرآیند یک محدودیت زمانی تعیین کنید(دو ساعت استاندارد است).
• زود جمع‌بندی نکنید. صبر کنید تا کل فرآیند طوفان‌سازی مغزی به پایان برسد(ایده جدیدی خلق نشود یا ایده‌های قبلی تکرار گردد).
• پس از مدتی، اعضای گروه مشاوران، به این نتیجه خواهند رسید که شرکت‌شان در جلسات گروه بی‌فایده است، چرا که به نظراتشان عمل نمی‌شود. از این رو، لازم است که مدام هدف و منظور تشکیل این جلسات را به آنها گوشزد کنید. هدف ”ایجاد تعداد هر چه بیشتری از ایده‌هاست“.

█ پروتکل تنظیم گزارش نهایی کار
• کلاً هیچ کار و مطالعه‌ای را بدون گزارش تمام نکنید.
• پس از اتمام کار گروهی، ارزیابی و سپس تنظیم گزارش طوفان‌سازی مغزی به عهده شماست.

_____ارزیابی
• برای ارزیابی، بسته به موضوع، معیارهای فنی مستقلی وجود دارد.
• ولی انسجام منطقی، تجربیات موفق، انعطاف‌پذیری و جامعیت، می‌توانند معیارهای عمومی ارزیابی ایده‌ها باشند.
• ارزیابی، نباید از نوع صفر و یکی باشد، بلکه باید بر اساس نمره به هر معیار از صفر تا صد، و نهایتاً جمع‌بندی نمرات با احتساب وزن هر معیار صورت گیرد.
• در نهایت، هر ایده باید یک نمره صفر تا صد بگیرد.

_____گزارش نهایی یک طوفان‌سازی مغزی شامل فصول زیر است:
• موضوع.
• معیارهای ارزیابی ایده‌ها.
• ایده‌های با ارزیابی بالا با نمره هر یک از آنها.
• هر تذکر قابل ذکری که در مورد هر ایده از سوی مشاوران مطرح شده است.
• پلان یا نقشه پیشرفت بحث.
• اسامی مشاوران.
• فهرست تمام ایده‌های مطرح.

آخرین بروز رسانی در شنبه, 23 مرداد 1389 ساعت 10:36

صفحه 841 از 850

a_a_