دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ تز ۱. هر چند بخشی از شناختناگروی سده بیستم، ملهم از چرخش زبانشناختی، مدعی، امتناع عمومی معرفت بود، ولی عمدهای از شناختناگرویها، خصوصاً در زمینه علوم اجتماعی و رفتاری، ناشی از اعلام «پیچیدگی عظیم تکثر قابل ملاحظه دیدگاهها نسبت به واقعیت» بود. در واقع، نوع اخیر شناختناگروی در سده بیستم، از امتناع ذاتی معرفت حمایت نمیکند، بلکه مقدورات شناختی انسانی را برای دستیابی به معرفت، بیاندازه نارسا تلقی مینماید.
▬ تز ۲. ولی، در نقد هر نوع شناختناگروی، یک جواب اجمالی وجود دارد؛ این که نفس مکالمه و مفاهمه موجود، فیالجمله نشان از امکان معرفت دارد، در غیر این صورت، امکان دیالوگ برقرار نبود. این پاسخ اجمالی از یونان تا حال به قوت خود باقی بوده است. این پاسخ اجمالی از یونان تا حال، در دفاع از شناخت، مطرح و راهگشا بوده است. اما از همان گاه، ارسطو، به دنبال تیز کردن ابزارهای منطقی ما برای گسترش اطمینان از وقوع شناخت بود، و در مسیر این کوشش، همواره با محدودیتها «ذهن معمولی» انسانی مواجه بود.
▬ تز ۳. همواره افراد تیزهوش، نقاط امیدی برای فهم بیشتر «پیچیدگیهای» جهان بودهاند، ولی در میانه سده نوزدهم، دگرگونیهای معنادار رخ داد و ما توانستیم برای فکر کردن نیز وارد یک انقلاب صنعتی شویم. همان طور که ماشینهای بخار و الکتریکی، کارهای تکراری و یک شکل را میتوانستند به مقدار مورد نیاز و بدون مواجهه با محدودیتهای انسانی مانند خستگی یا کمحوصلگی، تکرار کنند، حالا ماشینهای محاسب، ابزاری شدند تا با تکرار نامحدود محاسبات بنیادین، الگوهای شناختی پیچیده را سازمان دهند. به این ابزارها «رایانه» گفته میشود.
▬ تز ۴. ماشین محاسب چارلز ببیج، در سال ۱۸۲۰ طراحی گردید که مجال ساخت نیافت و نهایتاً در ۱۹۴۳ ساخته شد. نیز، در همان اوان، ماشین آلن تورینگ، نقطه آغازی شد بر تئوری ماشینهای محاسب. دهه ۱۹۴۰، بدین ترتیب از دو طریق، آغازی تحولآفرین در علوم، و همچنین در علوم انسانی و علوم رفتاری رقم خورد، که هر یک در نوع خود جالب توجه هستند:
▬ تز ۵. طریق نخست تحولآفرینی ماشینهای محاسب در علوم انسانی در سطح شناختی این است که، «ساختار»ها و «شبکه»های غامض و پیچیده و چندبعدی، امکان شبیهسازی پیدا کردند، و جایگاه کنشگر در آنها به صورت «همزمانی» و «درزمانی»، با هر دقت «مورد نیاز» ارتقاء یافت. حالا، دیگر، سخن از شناختناگروی که به مضیقه مقدورات شناختی انسانی استناد میکرد، بلاوجه شده است.
▬ تز ۶. طریق دوم آن که، افق تحقیقات به نحو عظیمی دگرگون، و تأملات و پژوهشهایی که ناممکن تلقی میشدند، آسان گردیده است. تفکیکهای رشتهای غیرلازم شدهاند، و میتوان برداشتهای جامعتری از علوم به طور کلی و همچنین علوم انسانی ارائه داد. با وجود ماشینهای محاسب، میتوان حجم عظیمی از دادهها را تجزیه و تحلیل کرد، و از آن مهمتر، این دادهها را مستمراً بروزرسانی نمود. مشخصاً، یک دلالت ضمنی این نکته آن است که مسیر دانش تا عمل و اجرا کوتاه و مستقیم شده است، و دانش به ملاحظات اخلاقی فوری احتیاج دارد که نظارت و احاطه انسانی را میطلبد.
ادامه دارد...
مآخذ:...
هو العلیم